«شی جین پینگ» رئیس جمهور چین طی روزهای ۱۶ تا ۱۸ آذرماه به عربستان سعودی سفر کرد و در سه محور سعودی-چینی، عربی-چینی و کشورهای خلیج فارس-چین ضمن گفتگو و رایزنی با مقامات مختلف تعدادی تفاهمنامه و توافقنامه را امضاء کرد.
این سفر بهویژه بهدلیل وجود برخی بندهای غیر قابل انتظار در مورد ایران در بیانیههای مشترکی که با عربستان و کشورهای حوزه خلیج فارس منتشر شد حواشی و واکنشهای زیادی در داخل و خارج از کشور به دنبال داشت.
فارغ از چیستی و ابعاد مختلف این سفر که در ادامه بدان خواهیم پرداخت، آنچه پیرامون این سفر و اتفاقات آن در فضای رسانهای جریان غربگرا شکل گرفت، همچون گذشته بر مدار شماتت نظام و القاء ناکامی دولت در حوزه سیاست خارجی قرار داشت و متاسفانه تحلیل موضوع بدون در نظر گرفتن اصول حاکم بر روابط بینالملل و همچنین عدم توجه به ضرورتهایی مبتنی بر تامین منافع ملی، صرفا با رویکرد سیاسی و جناحی رقم خورد.
فارغ از رویکردی که کارشناسان غربی و رسانههای معاند فارسیزبان در این خصوص اتخاذ کردند که طبعا در چارچوب تکلیف و ماموریت ضد ایرانی آنها تعریف میشود، ادبیات بهکار رفته و تحلیلهای ارائه شده از سوی برخی سیاسیون و رسانههای داخلی و ادبیات به کار رفته از سوی آنها بسیار تعجبآور بود.
در این خصوص توجه به چند نکته ضروری است:
اول اینکه؛ روابط جمهوری اسلامی ایران با چین همواره بر پایه همکاری و منافع مشترک بوده و به دلایلی که ذکر آن از حوصله این یادداشت خارج است، هیچگاه مناسبات دو کشور به سطح همکاریهای راهبردی نرسیده است. بر این اساس القاء عامدانه این گزاره نادرست که ایران از شریک راهبردی خود رودست خورده، رفتاری دور از حقیقت و انصاف است.
دوم اینکه؛ در روابط بینالملل و در چارچوب سطوحی که در همکاری میان کشورها تعیین میشود هر یک از طرفها صرفا بر اساس تامین منافع ملی خود سیاستگذاری و عمل میکنند و روابط میان تهران و پکن نیز از این دایره خارج نیست. شناخت و پذیرش این اصول کمک میکند که ارزیابیها در خصوص صدور بیانیه مشترک از سوی چین و کشورهای حوزه خلیج فارس که بندهای ضد ایرانی نیز در آن لحاظ شده بود واقعیتر شده و از مدار قضاوتهای احساسی خارج شود.
در این میان واکنش سریع و قاطع دستگاه سیاست خارجی کشورمان به مفاد ضد ایرانی بیانیه مشترک چین با کشورهای حوزه خلیج فارس نیز نشان دهنده تعهد وثیق دولت به اصل تامین منافع ملی در روابط خارجی است و تحت هیچ شرایطی از آن کوتاه نخواهد آمد.
به صورت طبیعی انتظار میرود شخصیتهای سیاسی و رسانههای کشور فارغ از گرایشهای جناحی نسبت به مسایلی که با امنیت و منافع ملی کشور مرتبط است مواضعی مشترک و منسجم داشته باشند که در قضیه اخیر بهویژه بهدلیل اظهارنظر چینیها درباره جزایر سهگانه به صورت نسبی شاهد این رخداد بودیم.
سوم اینکه؛ چین به عنوان دومین اقتصاد بزرگ جهان طی سالهای گذشته و حتی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی هیچگاه رویکردی خصمانه یا سلطهجویانه در قبال ایران نداشته و در عوض به دلیل مشی عملگرایانه و نسبتا مستقل این کشور حتی در اوج تحریمهای ظالمانه غرب علیه کشورمان روابط خود با ایران را حفظ کرده است.
در صورتی که اصل بر تحلیل واقعگرایانه و منصفانه رخداد اخیر باشد باید برای قضاوت در مورد بار منفی اقدام چین و اثرات آن، این حرکت غیر دوستانه پکن را با خباثت، دشمنی و جنایت تاریخی غربیها بهویژه آمریکا در قبال مردم ایران مقایسه کنیم و در خصوص آینده روابط با این کشور به قضاوت بنشینیم.
به طور قطع اقدام غیر دوستانه اخیر چین با هر هدفی که انجام شده باشد نقطهای سیاه و غیر قابل پذیرش در کارنامه روابط پکن با تهران است اما نمیشود این واقعیت عریان را نیز نادیده گرفت که ایران از رهگذر مناسبات و همکاری با چین بهویژه در ابعاد اقتصادی و سیاسی منافع زیادی را نیز به خود اختصاص داده است.
به بیان دقیقتر؛ اگر چین در روابط خارجی ایران جایگاه مهمی دارد به این دلیل است که منافع سیاسی و اقتصادی ایران در این مناسبات تامین شده و از این رهگذر در شرایطی که کشورهای غربی در مجامع بینالمللی همواره از جایگاه خود برای فشار به ایران و محدودسازی کشورمان استفاده کردهاند، چین حتی در بدترین شرایط ممکن که نظرش مخالف ایران بوده، نهایتا به رأی ممتنع در مجامع بینالمللی اکتفا کرده و موضعی خنثی گرفته است.
این در حالی است که کشورهایی چون ایالات متحده و دول اروپایی در شرایطی که به ظاهر در فضای رفع تنش با ایران بودهاند هیچگاه دست از خباثت، تحریم و حتی اقدام به شرارت برای ضربه زدن به نظام بر نداشتهاند.
حال سوال اینجاست؛ تحلیلگرانی که خواسته یا ناخواسته همسو با جریانهای معاند جمهوری اسلامی سعی در تحریف وقایع دارند و با هدف شکست خورده نشان دادن سیاست خارجی نظام، گسترش روابط چین با کشورهای عربی را نمونهای از این شکستها عنوان میکنند، آیا تاکنون از این زاویه به موضوع نگریستهاند که حضور فعال چین در حاشیه خلیج فارس و انعقاد قراردادهای متعدد با شرکای راهبردی واشینگتن بیش از آنکه معنای شکست ایران را داشته باشد، به معنی افول قدرت آمریکا و غرب در منطقه است؟
این واقعیت در کنار واکنش سرد و حتی مخالفت عملی کشورهای حوزه خلیج فارس با درخواست آمریکا برای کاهش روابط با روسیه و کمک به ایجاد تعادل در بازار جهانی انرژی برای تحت فشار قرار دادن مسکو که اینک نه رقیب بلکه دشمن آمریکا محسوب میشود از کاهش شدید نفوذ آمریکا در منطقه و در میان شرکای سنتیاش خبر نمیدهد؟!
با این تفاسیر و ضمن تقبیح موضع غلط چین در صدور بیانیه مشترک ضد ایرانی با کشورهای حوزه خلیج فارس باید از جریانهایی که همچنان بر طبل ضرورت تغییر مسیر روابط خارجی کشور به سمت غرب میکوبند سوال کرد که به چه دلیل موضعگیری نادرست پکن که با ایران نیز توافقنامه همکاری ۲۵ ساله امضا نموده دلیل قاطعی برای شکست سیاست همکاری با شرق است؟
اگر با همین استدلال بخواهیم در مورد روابط با غرب و بویژه آمریکا تصمیم بگیریم، جایگاه کشورهای غربی که در گذشته و حال نه تنها منفعتی برای کشور ما نداشتهاند بلکه با خصومتورزی مستمر، تنها بهدنبال ضربه زدن به نظام و حتی براندازی جمهوری اسلامی ایران بودهاند در روابط خارجی ایران چگونه خواهد بود ؟!