محسن مهدیان طی یادداشتی در روزنامه همشهری نوشت: حتما شما هم به افرادی برخوردید که الزاما دشمنی ندارند اما بسیار خشمگیناند. در اغتشاشات هم شرکت نکردند، ولی عصبانیاند. از سبعیت اغتشاشات نیز اعلام برائت کردند، اما برآشفته از مسئولاناند. سؤال این است که این جریان چطور به این نقطه خشم و غضب رسیده است و مواجهه با این افراد به چه نحوی است؟ پاسخ این است که خشم این جماعت منحصر به این ایام نیست. این خشم میوه سالها عملیات رسانهای شیطانی است. اما طی کدام فرایند؟ چطور یک آدم منتقد و معترض تبدیل به یک انسان خشمگین و عصبی میشود؟ سؤال دقیقتر؛ آیا میشود یک نفر را به نقطه جنون رساند یا افسرده کرد؟ بله. کافی است «گذشته» و «آینده» او به گروگان رود. القای اینکه گذشتهاش به تباهی رفته و آیندهاش در بنبست است. رسانههای ضدانقلاب در یک جمله تنها برای همین ۲گزاره ذهنی، آرایش گرفتهاند؛ با ۲مرحله.
یکم. نطقه جوش: فرض کنید شب و روز با اخبار سیاه بمباران ذهنی شوید. فقط تلخی؛ اخبار ریز و درشت از آسیبها. راست و دروغ. بااهمیت و بیارتباط به نیاز و زندگی شما. با این همه چه تصویری از اوضاع پیدا میکنید؟ روشن است. سلامت روح و جسم فرد نابود میشود. این گزارهها را حتما در کامنت اخبار منفی زیاد دیدهاید: «هر دم از این باغ بری میرسد»، «همه چیمون به همه چیمون میاد»، «تا بوده همین بوده»، «هر روز بدتر از دیروز» و… این جملات نغمه مشترک کسانی است که در محاصره اخبار سیاه اسیر شدهاند. بنابراین در گام اول کاری میکنند که جز سیاهی نبینید و طبیعی است که سیاهی امروز را به پای ۴۰سال مسیر طیشده بدانید. یعنی نهتنها اخبار خوب را به جهت محاصره رسانهای نمیبینید و بلکه اگر هم با اخبار خوب مواجه شوید به جهت حساسیت اخبار بد، ذهنتان ناخواسته آنها را فیلتر میکند چراکه ترس بیشتر برانگیخته میکند تا خوشی. همین؟ خیر. گام دوم مهمتر است.
دوم: نقطه خشم. گام دوم تیر خلاص به مخاطب است وقتی که به او میگویند این سیاهیها صرفا ناشی از خصومت حکومت با آنهاست. اینجاست که پروژه هیولاسازی با استقرای ناقص رقم میخورد. اینجاست که مخاطب احساس میکند آن راه طیشده سیاه که امروزش را ویران کرده، ثمره یک حاکمیت اهریمنی است. اینجاست که امیدش برای اصلاح از بین میرود و آینده را در بنبست کامل میبیند.
نقطه جوش و خشم اینجا بههم میرسند.
اما چه باید کرد؟ متأسفانه برخی از مسئولان در تصوری سادهلوحانه خیال میکنند این فرایند طبیعی در رسانه است و گریزی نیست. حال آنکه چنین نیست و در یک جمله باید گفت هیچ کشوری این یلهسازی ناشیانه را تحمل نمیکند؛ چراکه این فرایند، خارج از پیامرسانی بهمعنای متعارف است و با ابزار جنگ شناختی و شبکهای، ناخودآگاه مخاطب را درگیر میکند و نه خودآگاه؛ توضیحش بماند. امان از این سادگی بیامان.
اما نقش من و شما. در عصر شبکه باید همه ما شبکه ارتباطیمان را کشف کنیم و نقش یک رسانه فعال را در این شبکه بازی کنیم. این شبکه هر اندازه و به هر ابعادی باشد، مهم نیست؛ دوست و فامیل و غیره. مهم انتقال پیام به مخاطبانی است که اگر من و شما برای آنها قدمی برنداریم، ممکن است هیچ صدای حقی به آنها نرسد.
چه کنیم؟ دقیقا نقطه مقابل ۲گام دشمن در ۳ اقدام؛
یکم؛ پمپاژ خبر خوب. مخاطب امروز ما با بسیاری از توفیقات و قلههای فخرآور آشنا نیست. محاصره هراسانگیز از اخبار بد را بشکنید.
دوم؛ علتیابی دقیق مشکلات. بسیاری تصور میکنند مشکلات امروز صرفا ناشی از خصومت نظام است. سهم دشمن خارجی و سهم تصمیمات غلط و سهم موانع فرهنگی و نهادی و البته سهم بیتدبیریها و ناشایستگیها باید دقیق شود. سهم بافتهها و بزرگنمایی رسانهای نیز.
سوم؛ مطالبه تغییر. ما نیازمند تغییر و اصلاحیم. این پیام باید منتقل شود که کسی وضع موجود را بینقص نمیداند اما مهم این است که در مسیر اصلاحیم و در حرکتیم. این ۳گام باعث میشود مخاطب معترض ولو عصبانی هم آرامش بگیرد و امیدوار.
خلاصه اینکه؛ همه مسئولیم. همه رسانهایم. همه پیامیم. فراموش نکنیم تا آخرین نفری که در حلقه ذهنی تروریستهای وطنی گرفتار است این فتنه ادامه دارد.