در روزهای اخیر درپی درگذشت دختر جوانی و انتقاد به گشت ارشاد در مواجهه با مسئله حجاب موجی از اعتراضات در نقاط مختلف کشور ایجاد شد که بی شک در به جریان افتادن این قائله، عوامل مهم دیگری دخیل است که نشان میدهد غفلت دولت های مختلف از آنها منجر به ایجاد چنین مشکلاتی برای کشور در گذشته و نیز اکنون شده است و همواره بی توجهی به این مسائل است که منجر به تحمیل هزینه هایی برای نظام و کشور شده و عامل اصلی شکلگیری چنین التهاباتی در جامعه بوده است.
آنچه که بیشتر حائز اهمیت است پرداختن به این موضوع است که چرا در سالهای اخیر فارغ از حرکت هایی که سازمان دهی آنها در دست دشمن بوده است، مردم ما با رخ داد حادثه ای کوچک یا بزرگ راهی خیابان ها میشوند و جریان اعتراضات در سطحی وسیع تمام کشور را در بر میگیرد، فرض اصلی این است که باید برای فهم این جنبش ها و اعتراضات به ریشه های آن در جامعه توجه و عنایت کافی داشت، بدینوسیله است که ما میتوانیم درک درست و واقعی از کف جامعه داشته باشیم و برای جلوگیری از ایجاد چنین التهاباتی برنامه ریزی منظم و کارآمدی در دستور کار داشته باشیم تا کشور و نظام سیاسی این چنین دچار مخاطره نشود و مردم اینگونه در برابر هم قرار نگیرند و عده ای نیز از این آب گل آلود ماهی نگیرند، بی شک در قضایای مشابه بعنوان مثال در افزایش قیمت بنزین که در آبان ۹۸ اتفاق افتاد فارغ از درستی یا نادرستی این تصمیم، نیز دامنه اعتراضات به سرعت سراسر کشور را در بر گرفت و برخورد حکومت طبق اذعان خود مسوولین در مواجهه با مردم برخورد ناصحیحی بود و پس آن هم کسی به شکل مشخص مسوولیت این اتفاقات را به عهده نگرفت و اعتماد عمومی بازهم لگدمال شد.
حلقه مفقوده دولت ها
در حوادث اخیر هم دوری مشابه از این اتفاقات در کشور در حال شکلگیری است که بیم آن میرود که همواره فرصت برای جبران معضلات دولت فراهم نباشد از این رو در این نوشته به ریشه های اصلی مشکلات امروز جامعه خواهیم پرداخت هرچند که در سنوات گذشته نیز دولت ها همواره نسبت به این معضلات آگاه بوده اند و از قضا مسائل هنوز حل نشده اند.
فرض اصلی این است که نارسایی دولت ها در کار ویژه های اصلی حکمرانی که سیاست های کلان / ارزش و هنجارهای بالادستی هستند باعث شده است، در مسئله حجاب که در سطح هنجاری پایین تری در این چارچوب جای میگیرد نیز اختلال ایجاد شود و بعضا منجر به انحرافات ارزشی در جامعه شود که خلاف آنچه است که گاهی مردم خود نیز به آن معتقد اند و امروز در برخی شعارها و حرکات نیز متاسفانه دیده میشود بنابراین تقلیل موضوع به مسئله حجاب کاملا اشتباه است و باید ریشه مشکلات را در جای دیگر جستجو کرد که اهتمام به آنها حلقه مفقوده اغلب دولت ها بوده است.
در خصوص موضوع حجاب که امروز هزینه های هنگفتی را متوجه مملکت کرده است و در عرصه جهانی نیز چالش هایی را برای کشور ایجاد نموده و در صحنه داخلی شاخص سرمایه اجتماعی که اعتماد عمومی مردم به دولت است را نیز تا حد زیادی تقلیل داده است ذکر چند نکته ای را واجب ساخته است تا به درک درستی از ریشه های این مشکل برسیم.
نگاه واقع بینانه به ما میگوید که پس از پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار حکومت فرض اصلی در بدنه فکری نظام آن بود که با استقرار حاکمیت جدید و تدوین قانون اساسی و ساز و کارهای آن دغدغه های اصلی که همان ارزش های بالا دستی مانند نبود فساد، حل و فصل نابرابری ها و نبود رانت و برقراری عدالت است بصورت ضمنی مهیا شده است و مسائلی همچون حجاب تنها جای مناقشه در این قائله است، نگاهی به وصیت نامه های شهدای دفاع مقدس و تاکید اکثر قریب به اتفاق آنها بر این موضوع که از دستورات الهی نیز است، اثبات این مدعا است، بنابراین از همان ابتدا برای این چالش در حکمرانی فکر دقیقی صورت نگرفت و با توسل به فضای معنوی حاکم در سال های اول انقلاب و ذائقه اکثریت مطلق مردم که در آن روز گرایش بر حجاب داشت، موضوع رها شد چراکه محلی از اعراب در آن زمان در وفاق ملی در بحث حجاب وجود نداشت و سرمایه اجتماعی که در اوج درجه خود بود این مسئله را خود به خود حل نمود.
اجبار به درونی کردن یک هنجار
مورد بعدی درک سهل انگارانه و ساده سازانه از حکمرانی بود که با عطف به آنکه حکومت حق قانونگذاری دارد و ساختار سیاسی در اختیار اوست میتواند با انعکاس ارزش های اسلامی ایرانی و تدوین قانون اساسی بر این موضوع فائق آید و همه آحاد مردم با همه تفکرات را به حکم قانون در یک شکل جمع کند که این نگاه از آسیب هایی است که امروز جامعه ما با آن دست و پنجه نرم میکند چرا که در راستای این اهداف آنچنان که الزامات آن میطلبید نه نهاد سازی درستی صورت گرفت و نه جامعه پذیری ارزشی در حلقه های پیشین که همانا خانواده و نظام آموزش و پرورش و رسانه بود انجام پذیرفت، نمونه نگاه متعصبانه و به این موضوع امثال هاشمی رفسنجانی ها بودند که عده ای از مردم را که کمتر در قید حجاب بودند از اقشار متمول جامعه خوانده و اردوگاه کار اجباری را برای آنها نسخه میکردند که سر ها به سنگ خورد و برخوردهای ناصحیح دیگری که توسط متولیان امر در همه این سالها شاهد آن بودیم که پدیده گشت ارشاد در دولت اصلاحات نیز دنباله آن است.
اینها به جای تشخیص مسئله و ارایه راهکار با زور در پی درونی کردن هنجارهایی هستند که اصولاً از اعتقاد شخصی افراد بر میخیزد. سومین عامل تصور نظام سیاسی که مبتنی بر آن بود که با حکم قانون میشود آنهایی که اصولاً باورمند نیستند را، باورمند کرد که این طرز مواجه با حقیقت، کتمان اصل موضوع است.
نارسایی در ارزش ها
بنابراین در نتیجه گیری میتوان گفت که نارسایی ها و بدکارکردی ها در ارزش ها و کار ویژه های اصلی حکمرانی که همان، ایجاد عدالت، مبارزه با فساد و رانت، حل و فصل نابرابری های اجتماعی و سیاسی و مبارزه با رانت و… است، علت تسری مشکلات یه سطوح پایین تر هنجاری شده و از کنترل خارج شدن آن شده است، بنابراین مردم زمانیکه طبق آمار رسمی در دهه نود، با سه برابر شدن افزایش فقر مطلق روبرو هستند و از طرف دیگر سخت گیری دولت ها نسبت به طبقات ضعیف جامعه است و با طبقات بالا دستی برخورد متفاوتی میشود طبیعی است که نباید از مردمی که با چنین مشکلات عدیده ای دست و پنجه نرم میکنند توقع زندگی اخلاق مدارانه داشته باشیم.
در پایان باید اشاره کرد که راهکار جلوگیری از ادامه این التهابات در جامعه رسیدگی به مشکلات کلان مردم است که و برخورد تعادل بخش بین امر واقع در جامعه و ارزش های دینی و معنوی. که ظرافت کار سیاست ورزی امروز در جامعه ما همین است که ضمن حفظ ارزش های بنیادین و اصلی جمهوری اسلامی که خون های شهدای ما برای احقاق آن ریخته شده است بتوان واقعیت های جامعه را نیز در سیستم تصمیم گیری لحاظ نمود و جامعه امروز را که برای همه جناح های فکری خطر آفرین شده است به سمت تعادل رهنمود کرد.