گفتمان بوم گرایی و ایده بازگشت به خویشتن

در شماره پیشین این پرونده پیرامون وضعیت گفتمان عقب ماندگی و بوم گرایی ملی نکاتی ذکر شد، در این بخش، اما تلاش داریم تا نگاهی به جریان بوم گرایی دینی انداخته و امتداد این تفکر که از مصلحان حکومتی همچون امیر کبیر شروع شده و به سید جمال الدین اسد آبادی رسیده بود را دنبال کنیم. اهمیت این جریان در برهه مذکور از آن رو است که همین ایده در نهایت موفق می‌شود تا نظام سلطنت چند هزار ساله در ایران را برچیده و جمهوری اسلامی را شکل دهد.

 

دو مولفه مشترک در گفتمان بوم گرایی دوران پهلوی

پیش از ورود به بحث ابتدا لازم است تا دو مولفه اصلی این تفکر را باز گو کنیم. نخست ستیز با اندیشه‌های غربی از مهم‌ترین مولفه‌های بوم گرایی در این دوره است. این ستیز ابتدا خود را در آراء فخرالدین شادمان نشان داده و سپس در آراء جلال آل احمد و علی شریعتی امتداد پیدا کرد. وارد شدن مفهوم «غرب زدگی» در نقد روشنفکران گفتمان عقب ماندگی از جمله اثرات این شیوه از غرب ستیزی بود. مولفه دوم و مهم بوم گرایی در این دوره، تأکید آن بر نقش روحانیت در پیشرفت و همچنین نقش دیانت اسلامی است. این مقوله مخصوصا در اندیشه‌های جلال آل احمد بازتاب فراوانی داشت. بوم گرایی این دوره همچنین به نوعی جریان غالب روشنفکری دینی است، شیوه جدیدی از روشنفکری که در عرض روشنفکری سکولار و ضد دین عصر مشروطه و وابسته به پهلوی، شیوه جدیدی از اصلاح اجتماعی را از دریچه دین دنبال می‌نمود.

واکاوی مفهوم «فکلی» در اندیشه شادمان

اولین شخصیتی که بررسی آراء و افکار وی در این زمینه دارای اهمیت است، فخرالدین شادمان خواهد بود. اهمیت وی از آن جهت است که مفهوم غرب ستیزی و تسخیر دست آورد‌های تمدن غربی را وارد ادبیات اندیشه‌ای کشور نموده و در تربیت نسل بعدی منتقدان غرب همچون سید احمد فردید که به نوبه خود بر شکل گیری مفهوم «غرب زدگی» در اندیشه جلال آل احمد نقش داشت موثر بود.

شادمان باور داشت که علت برتری غربیان، علم و فناوری‌های آنان است و نه اخلاق و سبک زندگی، از همین رو تأکید فراوان داشت که باید احتیاط کرد دانشجویانی که برای یادگیری علم به اروپا می‌روند، اخلاق و سبک زندگی آنان را نیاموزند. وی فرهنگ غرب را فاسد و بیمار معرفی می‌کرد. [۱]

وی طرفداران تقلید کورکورانه از غرب را به تحقیر فکلی می‌نامید و معتقد بود مهم‌ترین عامل ضعف ایران، همین فکلی‌ها هستند. از نظر وی فکلی مانع راه پیشرفت است، وی در این خصوص می‌گوید: «فکلی بزرگ‌ترین خصم ایران است» [۲]

وی در جای دیگری می‌گوید:

«چرا هم وطن ابن سینا آنقدر باید ساده لوح باشد که تصور کند مهاجر سوئدی، دانمارکی، سوئیسی و آمریکایی به ایران می‌آیند تا مملکت را برای ما آبادان کنند؟» [۳]

شادمان پیروزی غرب بر ایران را آخرین شکست ما قلمداد می‌کند، از همین رو معتقد است به هر نحو که شده باید از این موضوع جلوگیری کرد. وی از طرفداران سر سخت همراستایی علم و دین است و کسانی را که می‌گویند اسلام مانع پیشرفت بود، از زمره فکلی‌ها بر می‌شمارد. [۴]

تأکید شادمان برای تسخیر فرهنگ و تمدن غربی بر مقوله زبان فارسی است. وی به درستی متوجه آن است که حفظ و بسط زبان فارسی و تبدیل کردن آن به زبان علم، راه تسخیر علم و تمدن غربی است، از همین رو پیشنهاد وی آن است که هر فارغ التحصیل دانشگاهی برای دریافت مدرک فارغ التحصیلی خود، یک کتاب به فارسی نگاشته و دولت موظف شود تا هزینه چاپ آن را تقبل نماید.

جلال آل احمد و مفهوم غرب زدگی

متفکر دیگر این برهه که طرح ایده تاریخ بومی را در صدر اندیشه خویش قرار داد، جلال آل احمد است. وی که به حق باید اورا مهم‌ترین روشنفکر دهه چهل دانست، دو عامل اصلی را به عنوان عوامل ضعف ما معرفی می‌کند، عاملی در بیرون به نام استعمار و عاملی در درون به نام غرب زدگی دو عاملی هستند که باعث ضعف و مشکلات امروز ما شده اند. جلال در اندیشه‌های خود استعمار را جدی گرفته و بر نقش آن در عقب نگه داشتن جوامع دینی تأکید دارد، اما استعمار تا زمانی که از درون ظرفیتی پیش پای آن قرار داده نشود توان و یارای چنین کاری را ندارد، ظرفیت درونی که از نظر جلال عامل عقب نگه داشته شدن ما شده، روشنفکرانی هستند که با رغبت و میل دست به تقلید کورکورانه از تمدن غربی می‌زنند. [۵]

شریعتی و طرح ایده بازگشت به خویشتن

کمال ایده بوم گرایی تاریخی را باید در آراء دکتر علی شریعتی جستجو نمود. وی با نبوغ خود توانست این ایده را به اوج کمال و دقت رسانده و طرحی عمیق از آن ارائه کند. اگر روشنفکری دهه چهل تحت تأثیر افکار جلال آل احمد قرار دارد، روشنفکری دهه پنجاه تحت سیطره آراء دکتر شریعتی است.

وی نیز همچون جلال دو عامل درونی و بیرونی را به عنوان عوامل اصلی ضعف کشور‌های اسلامی معرفی می‌کند. وی در بعد عامل بیرونی بر استعمار تأکید دارد و از نظر وی استعمار در چهره‌های سیاسی، نظامی، اقتصادی و… ظاهر می‌شود، اما سخت‌ترین چهره وی استعمار فرهنگی است. از نظر او غرب استعمار فرهنگی خود را توانست از طریق ارائه چهره‌ای منطقی، علمی و تکنیکی از انسان غربی به کمک طرح خویش از تاریخ ترویج کند. طرح غرب از تاریخ که مبدأ اندیشه را در یونان قرار داده و امتداد آن را تا لندن امروز می‌کشاند، به ضمیمه طرحی که از انسان ارائه می‌دهد، مهم‌ترین لایه‌های استعمار فرهنگی آن هستند. [۶] این ایده دکتر شریعتی (پیوند میان توسعه غربی، فلسفه تاریخ آنان و استعمار) چیزی بود که در آینده در کتاب شرق شناسی ادوارد سعید بسط یافته و با ترجمه آن به بیش از ۲۶ زبان زنده دنیا، به شدت مورد قبول واقع شد.

هنر دکتر شریعتی در برقراری چنین اتصالی مثال زدنی است. پدیده استعمار در اندیشه دکتر شریعتی به قدری جدی است که اروپائیان را کسانی می‌داند که مغول‌ها به تحریک آنان به ایران حمله کردند. وی این مجموعه حمله‌ها را عاملی برای تضعیف سرمایه داری ایرانی-اسلامی معرفی می‌کند.

البته که دکتر شریعتی همچون جلال آل احمد عامل خارجی را مادامی که عاملی در درون آن را یاری نرساند کارا نمی‌بیند. از نظر وی «ایران نه از اسکندر و نه از عرب، بلکه از هخامنشیان و ساسانیان و دستگاه موبدان شکست خورد و زوال تمدن اسلامی قرن هفتم را نه در یورش مغول بلکه باید در انحطاط بینش اسلامی و رواج تعصبات مذهبی و انحراف روح اسلامی جست» [۷]

بنابراین دکتر شریعتی مهم‌ترین عامل که خود زمینه ساز کارگر واقع شدن استعمار می‌شود را انحراف از باور‌های اسلامی قلمداد می‌کند. متناسب با چنین سخنی طرح ایشان برای ترقی کشور، بازگشت به خویشتن ایرانی-اسلامی خواهد بود.

در بخش بعدی این مجموعه نوشتار، به بررسی و واکاوی دو ایده عقب ماندگی و ترقی و تنزل در دوران پس از انقلاب اسلامی ایران خواهیم پرداخت.

دیدگاهتان را بنویسید