جنگ روسیه در اوکراین در واقع یک جنگ جهانی است. اگر قرار بود یک جنگ جهانی رخ دهد همین بود که اکنون در جریان است. عدم بسیج نیروی زمینی کشورهای غربی و ورود رسمی در جنگ به علت بازدارندگی سلاح هسته ای است.
از منظر حقوق بین الملل کشوری در یک مخاصمه مسلحانه بیطرف محسوب می شود که چند اقدام زیر را انجام ندهد:
۱. نیروهای نظامی آن کشور در جنگ بنفع یکی از طرفین وارد کارزار نشوند.
۲. قلمرو آن کشور به محلی برای حمله به یکی از طرفین تبدیل نشود.
۳. به هیچیک از طرفین کمک رسانی نکنند. بخصوص کمک تسلیحاتی نشانه روشنی از طرفیت در جنگ است.
۴. در دریا نسبت به کشتی های تجاری یا نظامی یکی از طرفین مزاحمت و ممانعت ایجاد نشود.
۵. اقدامی نکند که در سرنوشت جنگ تاثیر گذار باشد.
آمریکا، انگلیس و سایر کشورهای اروپایی همه اقدامات فوق را که ناقض بیطرفی آنها است در جنگ روسیه و اوکراین انجام داده اند. لذا از نظر حقوق بین الملل بخصوص حقوق لاهه و عرف بین المللی طرف مخاصمه محسوب می شوند. حتی کمکهای ترکیه به اوکراین و مزاحمتهای گاه و بیگاه آن برای کشتیهای روسی جزیی از همین جنگ جهانی است.
بنظر من آنچه که مجموع این کشورها انجام می دهند حاکی از هماهنگی در قالب ناتو و زیر چتر این سازمان است. اما ظاهر امر این است که ناتو بصورت رسمی ورود در جنگ را اعلام نمی کند. اعلان رسمی جنگ در تشخیص وضعیت جنگی تاثیری ندارد. در زمان معاصر نیز کشورها برای آغاز یک جنگ اعلان رسمی نمی کنند و حتی وجود آن را منکر می شوند. برای تشخیص یک وضعیت جنگی ملاک اقداماتی است که در روی زمین و میدان نبرد رخ می دهد.
نیروهای رسمی کشورهای غربی در اوکراین مشغول آموزش نیروهای اوکراین برای کاربری سلاحهای پیشرفته هستند. نیروهای غیر رسمی آنها در جبهه حضور دارند. کمکهای تسلیحاتی و مالی کشورهای غربی به اوکراین موضوع محرمانه ای نیست. تحریم روسیه و بلوکه کردن دارایی های آن هم اقدامی است که در سرنوشت جنگ نقش مهمی دارد.
نتیجه منطقی این وضعیت این است که نیروها، تاسیسات و تجهیزات هر یک از این کشورها در هر نقطه ای از جهان در زمین، دریا و هوا بصورت بالقوه یک هدف مشروع برای نیروهای روس محسوب خواهند شد. ولی ظاهرا روسیه تمایل دارد فعلا جنگ را در قلمرو اوکراین محدود کند.
از طرفی آمریکا بلحاظ تجارت بین الملل و تکنولوژی پیشرفته از چین یک احساس خطر واقعی دریافت می کند. با روشهای معمول در تجارت بین الملل بخصوص پس از تاسیس سازمان تجارت جهانی و اجرای قواعد آن در این عرصه، آمریکا قادر نخواهد بود از پیش افتادن چین از خود جلوگیری کند. لذا برای جلوگیری از این کار ناچار است رقابت خود با چین و روسیه را به حوزه های استراتژیک و نظامی هدایت کند که در آن مزیت و برتری نسبی دارد. آمریکا هنوز توان و تجربه مدیریت یک جنگ کلان را دارد در حالیکه حداقل در چین هنوز این آمادگی ایجاد نشده است. رقابت استراتژیک با آمریکا و آمادگی برای یک جنگ احتمالی دو لطمه به چین وارد می کند. اول اینکه هزینه زیادی به چین تحمیل می شود که صرف تولید جنگ افزار و تکنولوژی جنگی خواهد شد. بخش قابل توجهی از بودجه چین ناچار صرف آمادگی برای یک مخاصمه مسلحانه می شود و در تولید بکار گرفته نمی شود. دوم اینکه تمرکز چین از تولید و تجارت بسوی امنیت خود جلب خواهد شد. این دو فاکتور توسعه چین را کند خواهد کرد. به این دلیل آمریکا در حالیکه در با انواع کمکها و ترفندها اوکراین را در مقابل روسیه تقویت می کند تایوان را نیز در مقابل چین علم کرده و بخشی از ناوگان خود را برای تحریک چین به سمت شرق آسیا دریای چین جنوبی و تنگه نایوان اعزام کرده است.
از هر زاویه که بنگریم یک جنگ جهانی در جریان است و شرق و غرب در اوج رقابت برای شکل دهی نظم نوین جهانی هستند.
در جنگهای جهانی اول و دوم ایران دیر هنگام اعلان بیطرفی کرد. در هر دو جنگ هم قربانی بود. اکنون بیطرفی نیز نیاز به اعلان ندارد رفتار کشورها نشان دهنده طرفیت آنها در یک مخاصمه است.
جهان امروز بسیار متفاوت تر و مدرن تر از جنگهای پیشین است. این وضعیت در حال گذار می تواند تهدید یا فرصت باشد. سیاست خارجی هوشمند وضعیت را تشخیص می دهد و با چالاکی می تواند آن را تبدیل به یک فرصت برای خود کند.
بنظر من سیاست خارجی و دیپلماسی ایران اکنون فرصتی دارد که اختلافات خود را با غرب حل و فصل نماید و روابط خود را با شرق تقویت کند. البته باید بداند که فرصتها مانند ابر بسرعت از بالای سرس عبور خواهند کرد اگر آنها را مغتنم نداند.