آتشسوزیهای گستردهای در سراسر استرالیا رخ داد و از کنترل خارج شد. حملۀ بیامان شعلهها بیش از سه هزار خانه را نابود کرد و از آنها جز خاکستر و آجر باقی نگذاشت. متأسفانه، ۳۴ نفر جان خود را در آتشسوزی از دست دادند و تخمین زده میشد که ۴۴۵ تن دیگر بر اثر استنشاق دود فوت کردند. بیش از ۱۶ میلیون هکتار زمین در آتش سوخت که حیاتوحش و زیستگاههای طبیعی را نابود کرد. زندگی تقریباً سه میلیارد حیوان تحتتأثیر قرار گرفت. آتشسوزیها آنچنان وسیع بودند که دودشان از ۱۱ هزار کیلومتر دورتر، در شیلی، دیده میشد. جهنم بیسابقهای که استرالیا را احاطه کرده بود «فاجعۀ جهانی و منظرۀ رقتبار جهانی» توصیف میشد. همانطور که نیواستیتسمن گزارش داده بود، استرالیا نماد «گوشهای از آیندهای» شده بود که در نتیجۀ بحرانهای آبوهوایی «در انتظار همگی ماست». بررسی دولت استرالیا دربارۀ آتشسوزیها صراحتاً حاکی از آن بود که «بیشک باید منتظر باشیم دوباره، در فصلهای آتشسوزی، اتفاقی شبیه ۲۰-۲۰۱۹ یا احتمالاً بدتر از آن رخ دهد».
اگر زمان را به کمتر از یک سال قبل برگردانیم، ۱۵ مارس ۲۰۱۹ روزی بود که ۱.۴ میلیون کودک در سراسر دنیا به حالت «اعتصاب» از مدرسه خارج شدند و، در حمایت از اقدام علیه بحرانهای آبوهوایی، در مکانهایی گرد هم آمدند. در استرالیا، اعتصابها مخصوصاً پیشینۀ ناخوشایند انفعال دولت را هدف قرار داده بودند، دولتی که بسیاری از سیاستمدارانش منکر تغییرات آبوهوایی بودند. نخستوزیر استرالیا، اسکات موریسون، بهشدت از اعتصابها انتقاد میکرد. او تمایل داشت بچهها، بهجای حضور در اعتراضات دمکراتیک، در مدرسه بمانند. بیانیۀ عمومیاش میگوید: «میخواهم کودکانی که در استرالیا بزرگ میشوند حس مثبتی به آیندۀ خود داشته باشند، و فکر میکنم مهم است به آنها این اعتمادبهنفس را بدهیم که نهتنها کشوری بینظیر و طبیعتی بکر و دستنخورده برای زندگی خواهند داشت، بلکه شرایط اقتصادی مطلوبی در انتظار آنهاست. نمیخواهم فرزندان ما نگران این موضوعات باشند».
در استرالیا، زغالسنگ یکی از کالاهای صادراتی اصلی است و صادراتش در سال ۲۰۱۹ به ۶/۶۹ میلیارد دلار رسید. بسیاری موریسون را از این جهت به خاطر میآورند که در سال ۲۰۱۷، به نشانۀ اعتراض به سیاستمدارانی که در حمایت از انرژیهای تجدیدپذیر پویش به راه انداخته بودند، یک تکه زغالسنگ را در مجلس بلند کرده بود. وقتی همکارانش پوزخند میزدند و از کنار تودۀ سیاهی که بینشان بود عبور میکردند، موریسون آن تکه زغالسنگ را تکان میداد و میگفت «نترسید، وحشت نکنید. آسیبی به شما نمیزند، زغالسنگ است». اما وقتی بوی زنندۀ دودِ آتشسوزیهای سال گذشته به خانهها و دفاتر اداری سیدنی راه پیدا کرد، دیگر کسی نمیخندید. پهنۀ ویرانگر شعلهها در سراسر کشور گسترده شده بود و چیزی جز نابودی و مرگ از خود باقی نمیگذاشت. بسیاری در این فکر بودند که جوانان استرالیا، با دیدن این صحنهها، چه تشویشها و اضطرابهایی را پشت سر میگذرانند.
در زمان آتشسوزیها، دولت استرالیا مدتها تلاش زیادی کرده بود بحرانهای آبوهوایی را کماهمیت جلوه دهد یا انکار کند. بسیاری از شرکتها نیز از این اتفاق حمایت کردند. کمی قبل از این اتفاق بود که افشا شد جینا راینهارت، میلیاردری که غول صنعت معدن و رئیس هیئتمدیرۀ هَنکاک پراسپِکتینگ۱ است، چند میلیون دلار در مؤسسۀ امور عمومی۲ سرمایهگذاری کرده است. این مؤسسه اندیشکدهای دست راستی است که انکار میکند بحرانهای آبوهوایی دستساختۀ بشر است. اما سازمانهای دیگر احساس کردند حالوهوای جهانی تغییر کرده است و از استرالیا خواستند تا با بحرانهای آبوهوایی مبارزه کند. یکی دیگر از میلیاردرهای صنعت معدن در استرالیا اندرو فارِست ملقب به «تویگی» است. او که مالک شرکت فورتسکیو متال۳ است وعده داد که برای کمک به افرادی که در اثر آتشسوزی خسارت دیدهاند ۷۰ میلیون دلار کمکهزینه اهدا میکند. فارست آتشسوزیها را بهوضوح به تغییرات آبوهوایی ارتباط نداد، اما در صحبتهایش گفت «دوست دارم صراحتاً بگویم که به نظرم تغییرات آبوهوایی پدیدهای واقعی است. این را میپذیرم که علت اصلی رخدادهای فاجعهباری که از سر گذراندیم گرمشدن سیارهمان است».
اما این ژست خیرخواهانه همۀ ماجرا نبود. از ۷۰ میلیون دلار، ۱۰ میلیون دلار مستقیماً به قربانیان آتشسوزی تعلق گرفت و همین مقدار به سازماندهی صدها متخصص داوطلب اختصاص یافت که در بهبود آسیبهای ناشی از آتشسوزی نقش ایفا میکردند. ۵۰ میلیون دلارِ باقیمانده به تحقیق دربارۀ «کاهش اثر آتش» اختصاص یافت که قرار بود بنیاد میندرو، که به خود فارست تعلق داشت، انجام دهد. این کار تردیدهایی را مطرح کرد که آیا یافتههای این پژوهشها باید با منافع رئیسشان همخوانی میداشت یا نه. عمل خیرخواهانۀ فارست یکدفعه به سرمایهگذاری شباهت بیشتری پیدا کرد.
از اواخر دهۀ ۲۰۱۰ تاکنون، شرکتها، بهویژه شرکتهای جهانی، بهوضوح بیشازپیش گرایش پیدا کردهاند که رویکردهای ترقیخواهانه اتخاذ کنند. آرمانهای سیاسیای که این شرکتها از آن حمایت کردهاند موارد زیر را شامل میشود: برابری در ازدواج، توجه به خشونت خانگی، مبارزه با آزار جنسی، ارتقای برابری برای افرادِ دارای معلولیت، افزایش آگاهی دربارۀ بیماریهای روانی، حصول اطمینان از حقوق دگرباشها در کنار همۀ مردم و اقدام در جهت فوریت تغییرات آبوهوایی. وقتی در سراسر ایالاتمتحده تظاهرات در حمایت از جنبشِ «جان سیاهپوستان مهم است» اتفاق افتاد، شرکتها علناً اعلام کردند که تمایل دارند با نژادپرستی مقابله کنند. یکی از تبلیغات پپسی کندال جِنر را نشان میداد که، در اعتراضاتِ «جان سیاهپوستان مهم است»، بین افسران پلیس قوطیهای خنک نوشابه پخش میکرد. در ژوئن ۲۰۲۰، داگ مکمیلان، مدیرعامل شرکت والمارت، متعهد شد ۱۰۰ میلیون دلار از پول شرکتش را در راستای حمایت از برابری نژادی هزینه کند.
شرکتها همیشه در سیاست دخالت کردهاند، اما آنچه اکنون فرق کرده است آن است که آنها علناً دارند از آرمانهای سیاسی «عدالتخواهانه» حمایت میکنند. تحلیلگران محافظهکار رسانهای این کسبوکارهای ظاهراً چپگرا را، بهتمسخر، «سرمایهداران بیدار»۴ مینامند و معتقدند کسبوکارها، بهجای آنکه در مأموریتشان که خدمترسانی به سهامدارانشان است ثابتقدم بمانند، در اثر فشاری که جناح چپ به آنها وارد میکند دست از مقاومت برداشتهاند.
این انتقاد که شرکتها تلاش میکنند یا در نظر مشتریانِ عدالتخواهشان جذاب جلوه کنند یا به فشارهای قهرمانان فرهنگی جناح چپ پاسخ دهند دروغی است تا اتفاقی را که در حال رخدادن است توجیه کند. درست است که، در خوشبینانهترین حالت، ژست شرکتها در حمایت از آرمانهای ترقیخواهانه صرفاً اقدامی برای بازاریابی است تا از احساسات درحالِتغییر مردم بهرهبرداری کنند. بااینحال، در خطرناکترین حالت ممکن، شرکتهایی را مشاهده میکنیم که، بهزور، قدرت سیاسیای را از آن خود میکنند که پیشازاین در انحصار دولت بود، و این کار را نهفقط با لابیکردن با دولت و تأثیرگذاشتن بر سیاست، بلکه مستقیماً با تأمین بودجه برای طرحهای سیاسی و همراهشدن با شهروندان در موضوعاتی انجام میدهند که عموم مردم به آن اهمیت میدهند.
شرکتها صرفاً تلاش نمیکنند بر سیاستها تأثیر بگذارند، بلکه به نظر میرسد دارند تلاش میکنند جای سیاستمداران را بگیرند. در هر صورت، منفعت شخصی شرکت بیش از هرچیز اهمیت دارد. احتمال ندارد شرکتها با حمایت از آرمانی عدالتخواهانه منافع خود را به خطر بیندازند. وقتی شرکتها جایگاه سیاسی به دست میآورند، عموماً پیرو هستند و نه راهبر. این فعالانِ واقعیِ اجتماعی هستند که فضایی عمومی برای موضوعات مهم و بحثبرانگیز ایجاد میکنند، کاری که زمانبر، دشوار و غالباً بیپاداش است. شرکتها دنبالکننده هستند؛ عموماً وقتی جامعه موضع خود را از پیش اتخاذ کرده است، آنها میتوانند بر موج جامعه سوار شوند.
در ۱۱ ژانویۀ ۲۰۲۰، شرکت پرزرقوبرق تیفانی اند کو۵ در روزنامههای برجستۀ استرالیا تبلیغاتِ تمامصفحه درج کرد. تیفانی، بهناگاه، مانند یک فعال آبوهوایی رفتار کرد. این تبلیغات از نخست وزیر، اسکات موریسون، میخواست اقدامی برای بحرانهای آبوهوایی انجام دهد. جملۀ آنها این بود:
ما در کنار استرالیا هستیم
جناب نخستوزیر موریسون
همچنانکه مردم شجاع استرالیا به مبارزه علیه آتشسوزیهایی ادامه میدهند که در حال نابودیِ اجتماعات و حیاتوحش است، هماکنون زمان آن فرا رسیده که دست به اقدامی شجاعانه و قاطعانه دربارۀ تغییرات آبوهوایی بزنید. فاجعۀ تغییرات آبوهوایی بیش از اندازه واقعی است و تهدیدی که متوجه سیاره و فرزندان ماست بیش از اندازه جدی است.
تیفانی اند کو.
ژست شرکت تیفانی نمونۀ بارزی از دستودلبازی شرکت است که ارتباط تنگاتنگی با منافع خصوصی آن دارد. گِلِن شلوبر، رئیس پروژههای تیفانی اند کو، در استرالیا گفت «بسیار مفتخرم با سازمانی کار میکنم که ایستاده است و در برابر تغییرات آبوهوایی اقدامی انجام میدهد».
گویی، به نظر مدیران اجرایی تیفانی، گرهزدن تبلیغات شرکت با تبلیغات مرتبط با تغییرات آبوهوایی اقدام مثبتی محسوب میشد. بهآسانی میتوان این تبلیغات را نادیده گرفت و آن را صرفاً نمایشی تلقی کرد که برای تقویت برند تیفانی طراحی شده بود و البته، بهخاطر این اقدام، انتقادات بسیاری به شرکت تیفانی شد. دیلی تلگراف، روزنامۀ دست راستی استرالیا، تیتر زد که «فروشندۀ اعیانیِ سنگهای معدنی بیدار میشود». رسانههای استرالیایی در جایی دیگر ادعا کردند تبلیغات تیفانی اند کو «از رنج و مصیبت قربانیان آتشسوزی استفاده کرده تا محصولات خود را به استرالیاییها بفروشد».
اما ماجرا بزرگتر از اینهاست. جالب است که گویا تیفانی اند کو، اگر خودمقدسپندار نباشد، حداقل هیچ مشکلی ندارد که به بحثهای سیاسیای وارد شود که با فعالیتهای تجاریاش بیارتباط است. ادبیاتی که استفاده میکردند آنها را نه در موقعیت طرف ذینفع، بلکه در موقعیت نمایندگان مردم قرار میداد. وقتی شرکتهایی که از منابع خوبی برخوردارند و به منفعت شخصی خودشان علاقه دارند ردای علاقهمندان به حقوق مدنی و افراد بیتفاوت به مسائل سیاسی را به تن میکنند، باید بپرسیم آیا از مرز منافع شخصی و عمومی عبور کردهاند یا نه. همزمان، موتور سرمایهداری -علت فرایندهای صنعتیای که نتایجشان چنین رنجهایی را به بار آورده است- همچنان به چرخیدن ادامه میداد و آتشسوزیها همچنان ادامه داشت.
سوختن استرالیا نتیجۀ بیکفایتیهای شرمآور سیاسی است. اتخاذنکردن سیاستهای رضایتبخش برای مبارزه با تغییرات آبوهوایی در چند دهۀ گذشته استرالیا را مستعد آتشسوزیهای بیشتر و بزرگتر کرده است. وقتی آتشسوزیها رخ دادند، شرکتها وارد ماجرا شدند. بانکهای اصلی به مشتریانی که خانههایشان را از دست داده بودند کمک بلاعوض پیشنهاد دادند. سوپرمارکتها به سرپناهها آب و غذا میرساندند و شرکتهای مخابراتی حواسشان به قبض تلفن همراه آتشنشانها بود.
مایک کَنونبروکس، کارآفرین استرالیایی در حوزۀ فناوری و همبنیانگذار شرکت نرمافزاریِ آتلاسیان، از دولت انتقاد کرد که برای تغییرات آبوهوایی اقدامی انجام نمیدهد. او همچنین آن کسبوکارهای استرالیایی را که معتقد بودند پرداختن به بحرانهای آبوهوایی میتواند «مخرب اقتصاد» باشد به باد انتقاد گرفت. ریو تینتو، شرکت استرالیایی استخراج معدن، در سال ۲۰۱۹ از استخراج زغال سنگ دست کشید و سال گذشته انجمن صنعت علناً هیئت کسبوکار استرالیا را تحت فشار قرار داد تا در تبلیغات برای مبارزه با تغییرات آبوهوایی موضع مثبتی اتخاذ کند. سهامداران، ضمن آنکه دودستی به منافعشان در معادن سنگ آهن، آلومینیوم و مس چسبیده بودند، دربارۀ تغییرات آبوهوایی از افکار عمومی هم پیشی گرفتند.
از سویی، میتوان از اقدام شرکتها در پرداختن به تأثیرات فجایع آبوهوایی، مانند آتشسوزیهای استرالیا، استقبال کرد و آن را نوعی روحیۀ همبستگی و نیکوکاری دانست که شرکتها و میلیاردرهای صاحب کسبوکار به میراث گذاشتند. از سوی دیگر، باید بپرسیم تأثیر درازمدت این اقدامات بر نظام سیاسیمان چیست. پیشازاین، شرکتها با جریان محافظهکار جناح راست پیوندی ناگسستنی داشتند و بهزحمت بر موضوعات اصلی تمرکز میکردند، اما هماکنون شرکتها، با ژستهای عدالتخواهانه و فعال سیاسی و غالباً با مدیرعامل میلیونری که در هیئت سخنگویی خودنما و قهرمان (سیاسی) فیلمهای اکشن قرار دارد، برای خود مشتری جلب میکنند.
پس از آتشسوزیهای استرالیا، شرکتهای اصلی آرامآرام برای فعالیتهایی سرمایه تأمین کردند که بسیاری انتظار داشتند دولت بودجۀ آنها را تأمین کند. موقعیتی که در آن قرار گرفتهایم به گونهای است که شکست دولت به شرکتها و مرفهینی که در مناصب مدیریتی قرار دارند امکان میدهد تا پایگاه قدرتشان را بهگونهای تغییر دهند که نهفقط حوزۀ اقتصادی، بلکه حوزۀ سیاست را نیز از آن خود کنند. در یک معنا، فاصلۀ زیادی گرفتهایم از آن شعار قدیمی که میگوید هدف واقعیِ کسبوکار آن است که، در چارچوب قانون، به دنبال سود باشی ، اما این امر بدین معنا نیست که تغییر بنیادینی در نظام اقتصادی رخ داده است. پذیرش آرمانهای عدالتخواهانه از جانب شرکتهای حقوقی عدول از منفعت شخصی که زیربنای سرمایهداری محسوب میشود نیست، بلکه منفعت شخصی را بهشکل چشمگیری گسترش میدهد.
جِیمی دیمون، مدیرعامل جیپیمورگان چِیس، میگوید «سرمایهداری باید تغییر کند تا کارِ ایجاد جامعهای سالمتر را بهتر انجام دهد، سرمایهداریای که فراگیرتر است و فرصتهای بیشتری برای افراد بیشتری فراهم میآورد». پیام این بود که برای محافظت از سرمایهداری باید تغییر کنیم.
در ۱۷ فوریۀ ۲۰۲۰ جف بزوس، بنیانگذار و مدیرعامل وقت آمازون، در اینستاگرام راهاندازیِ بزوس ارث فاند را اعلام کرد. او تعهد داد که به این صندوق مبلغ هنگفت ۱۰ میلیارد دلار آمریکا را اعطا میکند و هدفش را کارکردن «در کنار دیگران» اعلام کرد «تا برای مبارزه با تأثیرات ویرانگر تغییرات آبوهوایی در این سیاره، که همگی در آن سهمی داریم، روشهای شناختهشده را تقویت کرده و روشهای جدید را کشف کند». ژست چندین میلیارددلاری بزوس که بر موج افکار عمومی سوار بود دقیقاً زمانی مطرح شد که دویچهوله، خبرگزاری رسمی آلمان، سال ۲۰۲۰ را «سال آگاهی به تغییرات آبوهوایی» نامید. سرمایهگذاری برای تحت تأثیرقراردادن دستور کار تغییرات آبوهوایی تصمیمی هوشمندانه و به نفع کسبوکاری مانند آمازون است که برای موفقیتش به حملونقل و مصرفگرایی پایانناپذیر وابسته است.
درحالیکه آتشسوزیها در استرالیا همچنان ادامه داشت، سرآمدان اقتصادی و سیاسی دنیا در ۲۱ ژانویۀ ۲۰۲۰ در شهر توریستی داووس سوئیس گرد هم آمدند. سیاستمداران از سراسر دنیا با غولهای کسبوکار و سلبریتیهای رؤیاپرداز کنار هم جمع شدند. هدفشان آن بود که «دستور کار جهانی، منطقهای و صنعتی را تعیین کنند». خب، آنها چه چیزی را ترویج میکردند؟ دربارۀ اهمیت «سهامداران برای داشتن جهانی منسجم و پایدار» بازارگرمی میکردند. به گفتۀ نیویورک تایمز «سرمایهداری بیدار[ … ] موضوع غالبِ داووس ۲۰۲۰ بود».
گفتوگوها در داووس همگی دربارۀ روشهایی بود که کسبوکارهای بزرگ باید اتخاذ کنند تا به چالشهای بزرگی پاسخ دهند که جهان امروز با آن روبهروست، چه این چالشها مربوط به تغییرات آبوهوایی باشد و چه نابرابری، چه پوپولیسم و چه سوءاستفاده از کلاندادهها. داووس بهوضوح اجلاسی است که در آن کسبوکارهای بزرگ و مالکان میلیاردرِ آنها تصور میکنند این حق را دارند که برنامۀ اخلاقی و سیاسی جهان را تعریف کنند و به مسائل جهان بپردازند. ویلیام برکوایت، از اندیشکدۀ آمریکاییِ بروکینز، این مطب را بهشکل خلاصه بیان کرد: «ازآنجاکه بهنظر میرسد دولتها تمایل ندارند یا قادر نیستند به چالشهایی بپردازند که ما بدون رهبری شرکتی با آنها مواجه میشویم، قدرت و ثروت باید با یکدیگر متحد شوند تا چالشهایی را کنترل کنند که آیندۀ جمعی ما به آنها وابسته است».
در زمان اجلاس داووس، چیزی از فاجعۀ جهانیای که با شیوع کووید-۱۹ در راه بود نمیدانستیم. همهگیری آنچه را که آتشسوزیهای استرالیا نشان دادند، در ابعادی هولناک، گسترش داد. جهان سوگوار شد و میلیونها تن در مبارزه با ویروس جان خود را از دست دادند و روشن شد این تصور که بشر میتواند طبیعت را کنترل کند و تحت سلطۀ خود درآورد توهمی بیش نبوده است. هواداران و علاقهمندان داووس به ما گفته بودند شرکتها بهخاطر دغدغههای اصیلشان در قبال دیگران است که از آرمانهای سیاسی عدالتخواهانه پشتیبانی میکنند. آنها به ما وعده دادند هرجا که دولتها از تأمین کالاهای عمومی دست بکشند شرکتها این مسئولیت را به عهده میگیرند. اما وقتی کووید-۱۹ اتفاق افتاد این شرکتها کجا بودند؟ آیا مشتاق بودند قولهایی را که به سهامداران داده بودند عملی کنند؟ با ویرانیهایی که کووید-۱۹ به بار آورد، وعدههایی که در داووس دربارۀ «سرمایهداری بهتر» داده شده بود خندهدار به نظر میرسید.
شرکت خدمات مالی چندملیتی بلکراک را در نظر بگیرید. در نخستین موج شیوع کووید-۱۹، تلاش بلکراک برای کمک به آسیبدیدگان ۵۰ میلیون دلار برای این شرکت خرج برداشت. بیشک هرکسی که از این کمک سود بُرد قدردان است. بااینهمه، این اقدام برای شرکتی چندتریلیوندلاری و رئیس میلیاردرش، لاری فینک، در حکم قطرهای در اقیانوس است. ارزش سهام بلکراک، از ابتدای ۲۰۲۰ تا پیش از نیمۀ سال، بیش از ۱۴ درصد افزایش داشت که بیشازهمه نتیجۀ تزریقهای چند میلیارد دلاری دولت به بازار اوراق بهادار ایالتمتحده بود. لاری فینک پیشازاین هم میلیاردر بود. پس از این اتفاق درآمد سالانهاش به ۲۵.۳ میلیون دلار افزایش یافت.
تحلیلگران دست راستی، در جریان آمادهسازی برای داووس ۲۰۲۰، چیزی را تقبیح میکردند که، بهزعم آنها، نوعی تسلیم شرکتی به جریان چپ بود. روزنامۀ امریکن کانسرواتیو تیتر زد که «سرمایهداری دشمن ماست». رسانههای محافظهکار از شرکتها بدگویی میکردند، چون به کاری مشغول بودند که فاکس نیوز آن را تحت عنوان «سوسیالیسم سازمانی» نکوهش میکرد. حرفشان این بود که اهالی کسبوکار باید بر پیگیری مستقیم اهداف تجاری متمرکز باشند. نظریهپردارانِ تئوری توطئه قاطعانه بیان میکردند «دستور کار چپ» کنترل دنیای سازمانی را به دست گرفته است. دیگران میگفتند شرکتها دارند «تسلیم ایدئولوژیهای عدالتخواه» میشوند.
اگر از پیش روشن نبود، ۲۰۲۰ نشان داد جایی برای ترسیدن از دانشمندان مرتجع وجود ندارد. خودمقدسپنداری شرکتها با کلیشههای حالخوبکن کاری برای تغییرات واقعی در قلب برنامههای سرمایهداری نکرد، بلکه برعکس، آن را تقویت کرد و دستور کار سرمایهداری همچنان جذب ثروت بهسوی مالکان سرمایه باقی ماند.
نقش سیاست و، حتی بیشتر از سیاست، نقشی که شرکتهای بزرگ در ورزش داشتند، از دیرباز، محل بحث عمومی بوده است. شرکت نایک در سال ۲۰۱۸، با راهاندازی پویش تبلیغاتی که کالین کپرنیک را نشان میداد، به مناقشات دامن زد. کالین کپرنیک، فوتبالیست آمریکایی، عملاً از لیگ حرفهای کنار گذاشته شد چراکه با، زانوزدن در زمین فوتبال۶، اعتراض خود را به نیروهای پلیس که آفریقاییآمریکاییها را میکُشتند اعلام کرده بود. این تبلیغات تأثیر مهمی بر تحریک منازعات عمومی دربارۀ نژادپرستی و وحشیگری پلیس در آمریکا و در سراسر دنیا داشت. این اقدام همچنین برند نایک را تقویت کرد و از افزایش ۶ میلیارد دلاری در ارزش سهام شرکت خبر میداد.
اگر مقایسه کنیم، سهم ۲۵ میلیون دلاری نایک در پاسخ به آسیبهای کووید-۱۹ در ۲۰۲۰ رقتانگیز بود. فهرست اَبَرشرکتهای جهانیِ دیگر که بهصورت نمادین سهمی داشتند طولانی است. آمازون در مارس ۲۰۲۰ در بریتانیا متعهد شد که ۳.۲ میلیون یورو پرداخت کند. وقتی همهگیری ادامهدار شد، بنیاد گیتس و نتفلیکس هرکدام ۱۰۰ میلیون دلار متعهد شدند. مارک زاکربرگ، مدیرعامل فیسبوک، ۲۵ میلیون دلار برای بهبود روشهای درمانیِ مقابله با ویروس تزریق کرد. چنین ارقامی در برابر وسعت ثروت این شرکتها پول ناچیزی است. ارزش سهام نایک در دوران همهگیری افزایش یافت و ارزش بازار این شرکت را، تا پایان سال ۲۰۲۰، ۳۷ درصد یا ۲۱۵.۵ میلیارد دلار افزایش داد. از آغاز همهگیری تا پایان سال ۲۰۲۰، ثروت شخصی مارک زاکربرگ حدود ۲۵ میلیارد دلار افزایش یافت.
بههرروی، سهم شرکتها در قیاس با اقداماتی که باید برای پرداختن به تأثیرات کووید در حوزۀ سلامت و اقتصاد انجام میشد ناچیز بود. بررسیهای اولیه تخمین میزدند که فقط در آمریکا هزینهها حداقل ۵ تریلیون دلار بود. خیلی بیشتر از اینها نیاز بود. همانطور که لوک هیلیارد، فعال مدنی حوزۀ برابری، در آن زمان گفته بود، نوع کمکهای مالی موجب شد در دستودلبازی کمککنندهها غلو شود: «کمکهای مالیِ افرادِ بسیار دستودلباز این حقیقت را میپوشاند که، در مجموع، کمکهای نیکوکارانۀ افراد ثروتمند بسیار اندک است. درحقیقت، مطالعات نشان میدهند افراد کمدرآمد، بیش از ثروتمندان، سهمی از درآمدشان را به اعانه میدهند».
کووید-۱۹ به مزیتی برای طبقۀ میلیاردر تبدیل شد. وقتی کارگران شغلشان را از دست میدادند و از ناامنی شغلی و رکود دستمزدهایشان در رنج بودند، ثروتمندان بر ثروتشان اضافه میکردند. نائومی کلاین این وضعیت را «سرمایهداری فاجعه» خوانده است، حال آنکه آکسفام آن را «منفعتطلبی از همهگیری» نام مینهد. آکسفام در گزارش ژوئیۀ ۲۰۲۰ میگوید «با بزرگترین رکود اقتصادی از زمان رکود بزرگ مواجه هستیم، بخشی از شرکتها دارند سودهای چشمگیر و بادآوردهای را تجربه میکنند. […] کووید-۱۹ جامعۀ ما را با دوراهی مواجه کرده است: آیا میخواهیم همچنان منابع اقتصادیمان را میان افرادی توزیع کنیم که پیشازاین نیز ثروتمند بودند و ارتباطات فراوانی داشتند، یا تصمیم میگیریم این پول را یکبار برای همیشه به مبارزه علیه کووید-۱۹ و نابرابریهایی که پس از خود به بار میآورد اختصاص دهیم؟» .
میلیاردرهای آمریکایی در دوران همهگیری ثروتشان را تا ۲.۱ تریلیون دلار افزایش دادند، این یعنی افزایش تقریباً ۷۰درصدی ثروت آنها و رسیدن به مبلغ هنگفت ۵ تریلیون دلار. در سطح دنیا، تعداد میلیاردرها از ۶۶۰ به ۲۷۵۵ نفر افزایش یافت و مجموع ثروتشان از ۸ تریلیون دلار به ۱۳ تریلیون دلار رسید. این در حالی است که در سراسر دنیا نابرابری افزایش یافت، چراکه افرادی که کار میکنند بیشتر و بیشتر زیربار بدهی میروند.
برخلاف اتهامات محافظهکاران مرتجع، آنهایی که روزنامههای جناح راست «سرمایهدارهای بیدار» مینامندشان سوسیالیستهایی نیستند که نقاب به چهره زده باشند. درعوض، آنها نمایندۀ وجه بسیار واقعی و خطرناک سرمایهداری معاصر هستند. ژستگرفتن در راستای آرمانهای عدالتخواهانه به جایگزینی برای اقدامات عملی تبدیل شده است. مدیرعاملان میلیاردر، همچنانکه ثروتشان در دنیایی که گرفتار نابرابری و ناامنی شغلی است افزایش مییابد، با افتخار میایستند و از خدمترسانی و ارزشهای عدالتخواهانه دم میزنند. اساسیترین ضربۀ کووید-۱۹ بیکاریِ ناگهانی بود که بسیاری از افراد شاغل را در سراسر دنیا تحت تأثیر قرار داد. این شرکتهای بزرگ چگونه به این فاجعۀ مالی، که افراد بسیاری آن را تجربه کردند پاسخ دادند؟ آنها کجای فرایند ایجاد سبکهای جدیدی از اشتغال بودند تا مردم را دوباره به کار برگردانند؟ هیچکجا. آسانتر است جملات کلیشهایِ حالخوبکن بگویند و، بهصورت نمادین، اعانه دهند.
درحالیکه حمایت از برنامۀ عدالت اجتماعی بیتناسب به نظر میرسد، شرکتهای بزرگ و مالکان و مدیرعاملان میلیاردرشان سودهای مالی فراوانی از این تلاشهایشان به دست میآورند، اما اگر کمی عمیقتر نگاه کنید، میبینید که هیچ تعارضی در کار نیست.
اضطرابهای مردم -در این مورد، این اضطراب که نخبگان خودخواه و حریصِ شرکتها ثروت دنیا را احتکار میکنند و، در این مسیر، سیارهای را که در حال سوختن است به غارت میبرند- سرمایهداری پوپولیستی را جذاب میکند. طنز ماجرا آنجاست که این جذابیت به شرکتها کمک میکند از این مسئله جان سالم به در ببرند. صحبت از مشارکت و ارزشهای مشترک نوعی پرتکردن حواس از نابرابری و بیعدالتی است.
در ســال ۲۰۱۹، میــزگـرد کسـبوکـار (باشــگاه ایالاتمتحده برای حـرفهایتـرین مـدیـرعـامـلان) احسـاس کـرد منطقی است اعلام کند هدف از کسبوکار اساساً تغییر کرده است. مدیرعاملان که دیگر زیر بار دینِ اولویت سهامدار نبودند حالا دیگراساساً به همۀ «ذینفعان» متعهد بودند و «مشتریان، کارکنان، تأمینکنندگان، اجتماعات و سهامداران» را در زمرۀ آنها قرار میدادند. بسیارخوب، اما وقتی کووید در سال ۲۰۲۰ به اقتصاد دنیا آسیب زد، در تمام دنیا، شرکتها انتظار داشتند دولتها که بودجهشان را از مالیاتدهندگان تأمین میکنند به شرکتهای آسیبدیده کمکهای مالی کنند (گرچه وقتی نوبت به تنظیم سازمانی رسید، بهشدت لابی میکردند تا دولت را کوچکتر کنند).
۲۰۲۰ نشان داد که آن، بهاصطلاح، «سرمایهداری بیدار» گرایشی است که دمکراسی را تهدید میکند. باید بپرسیم تأثیرات واقعی کسبوکارها و میلیاردرهایی که ادعا میکنند باید زندگی اخلاقی و سیاسی شهروندان را هدایت کنند چیست. ممکن است از ما بخواهند حق دمکراتیک خودنظارتی را با اعانههایی که از دستان بیثبات سخاوت شرکتها میآید عوض کنیم، اما این بهای بسیار سنگینی است.
در میانۀ بحران، شاهد بازگشت دولتهای منتخب بودیم تا شرایط را برای رفاه آیندۀ شهروندان سروسامان دهند. درسی که از کووید-۱۹ میآموزیم آن است که باید دوباره آیندهای را بسازیم که دمکراسیِ برآمده از اجتماع را احیا کند. در قلب تاریک همهگیری، لزوم احیای امید به همبستگی و رونق اقتصادی مشترک سر برمیآورد.