۲۹ تیر و تنها به فاصله ۲۴ ساعت از برگزاری نشست روند آستانه در تهران شاهد حملات موشکی و هوایی ارتش ترکیه به شمال عراق و مشخصا منطقه زاخو در استان دوهوک از توابع اقلیم کردستان عراق بودیم که با واکنش گسترده مقامات عراقی همراه شد. البته واکنشهای شدیدتری از جانب مردم عراق با حمله به کنسولگری ترکیه در سایر شهرها و همچنین حملات خمپارهای به پایگاههای نیروهای ارتش ترکیه در عراق شکل گرفت. در ادامه کشورهای اروپایی، ایالات متحده آمریکا و سازمان ملل هم نسبت به اقدامات ترکیه واکنش تندی نشان دادند و آن را محکوم کردند. اقدامات ارتش ترکیه در شمال عراق را میتوان آمادگی این کشور برای حمله به شمال سوریه برخلاف خروجی روند آستانه در تهران در نظر گرفت. چون این گزاره تحلیلی وجود دارد که آنکارا به بهانه مبارزه با نیروهای کردی در شمال عراق میخواهد توجیهی برای حمله به شمال سوریه پیدا کند. از این منظر اگر حمله به شمال سوریه از سوی ارتش ترکیه انجام شود، میتوان گفت که روند آستانه به نتایج دلخواه نرسیده و از این نظر ما در دوران «پساآستانه» به سر میبریم یا در آستانه ورود به دوران پساآستانه هستیم. در گفتوگویی با رحمن قهرمانپور به بررسی دقیقتر این مسئله پرداخته شده است. در گپوگفت انجامشده با این تحلیلگر ارشد مسائل ترکیه و عراق سعی شده است تأثیرات حمله احتمالی ارتش ترکیه به شمال سوریه بر شکست روند آستانه به شکل کاملی مورد ارزیابی و مداقه قرار گیرد که در ادامه از نظر میگذرانید.
فقط به فاصله ۲۴ ساعت بعد از حضور رجب طیب اردوغان در نشست سران روند آستانه در تهران، شاهد حمله ارتش ترکیه به منطقه زاخو در استان دوهوک از اقلیم کردستان عراق بودیم که بعد از آن شدت تنشها و درگیریها بین ترکیه با نیروهای کردی رشد چشمگیری پیدا کرده است. با این حال بسیاری از کارشناسان معتقدند اقدام اردوغان برای حمله به شمال عراق و همچنین آمادهشدن برای حمله به شمال سوریه نشان میدهد که اساسا به دلیل این تحرکات روند آستانه توانایی مدیریت تحولات سوریه را ندارد. با این تفاسیر میتوان گفت که اکنون ما در دوره «پساآستانه» قرار داریم؟
اگرچه نکاتی که عنوان کردید تا اندازهای درست است؛ اما نمیتوان گفت که ما در دوره «پساآستانه» قرار داریم یا به آن وارد شدهایم.
یعنی تجاوزات و جنایات مکرر ترکیه در شمال عراق یا آمادهشدن برای حمله به شمال سوریه را دالی بر آغاز دوران پساآستانه نمیدانید؟
اولا باید منتظر ماند و دید که آیا ترکیه اساسا حمله خود به شمال سوریه را کلید خواهد زد یا نه؟ آیا به مناطقی مانند منبج، تل رفعت و… حمله میکند؟ در صورت انجام حمله باید دید که میزان، سطح، شدت و گستردگی حمله چقدر خواهد بود؟ پاسخ به هرکدام از این سؤالها میتواند در تحلیل و ارزیابی نهایی مؤثر واقع شود.
ولی حمله ترکیه به شمال عراق، آنهم تنها به فاصله ۲۴ ساعت بعد از نشست سران روند آستانه نشان میدهد که اردوغان حتی پیش از سفر 27 تیرماه به تهران مترصد انجام این حملات بوده و وقعی به نشست آستانه و خروجی آن نداشته است؟
ابتدا به ساکن نمیتوان یک حمله را در عراق ملاک تحلیلی برای انجام حمله دیگر قرار داد. در ضمن شمال سوریه در دست نیروهای کردی است و اقلیتهای ایزدی و مسیحی در آنجا حضور دارند؛ بنابراین این مناطق با حساسیت آمریکاییها همراه است. از طرف دیگر اساسا تحولات این منطقه (شمال سوریه) و کل سوریه برای جمهوری اسلامی هم حائز اهمیت است؛ چون ایران درخصوص آینده منطقه تل رفعت بعد از حمله احتمالی ارتش ترکیه که روستاهای شیعهنشین در آنجا حضور دارند، نگران است. مضافا منافع اروپاییها هم مطرح است؛ بنابراین سوریه اکنون به صحنه پیچیدهای از منازعات و تضاد منافع بازیگران منطقهای و فرامنطقهای بدل شده است؛ ولی با وجود تمام نکات و سؤالاتی که پرسیدید و من هم برخی را درست میدانم، باید برای اظهارنظر قطعی و تحلیلی متقن منتظر ماند و دید که آیا اساسا ارتش ترکیه این حمله را به شمال سوریه انجام میدهد؟ در ثانی اگر عملیاتی در شمال سوریه از سوی ترکیه انجام شود، به چه مناطقی حمله خواهد شد؟ نکته مهمتر اینکه نتایج حملات احتمالی بر تحولات میدانی و سیاسی چه خواهد بود؟ و از آن مهمتر واکنش روسیه، ایالات متحده آمریکا، کشورهای اروپایی و بهخصوص ایران به این حملات ترکیه چه خواهد بود؟ بنابراین من معتقدم هنوز به شکست کامل روند آستانه و آغاز دوران پساآستانه نرسیدهایم؛ اگرچه تأکید دارم که روند آستانه در طول سالهای اخیر یک روند شکننده بوده است.
چرا معتقد به شکنندهبودن روند آستانه هستید؛ اما قائل به شکست آن و آغاز دوران پساآستانه نیستید؟
به هر حال سه کشور روسیه، جمهوری اسلامی ایران و ترکیه بهعنوان اعضای تشکیلدهنده روند آستانه منافع چندان مشترکی در سوریه ندارند. حتی میتوان گفت که با تضاد منافع بین تهران، مسکو و آنکارا در سوریه مواجهیم؛ اما شدت تضاد منافع بین طرفین به حدی نیست که بتوان گفت روسیه، ترکیه و ایران اساسا روند آستانه را کنار خواهند گذاشت. چون برخی منافع مشترک، حتی منافع مشترک حداقلی سبب شده است این سه کشور در قالب روند آستانه در کنار همدیگر بمانند.
اجازه دهید تحلیل شما را نپذیرم و کماکان بر شکست روند آستانه و آغاز دوران پساآستانه بهخصوص بعد از اقدامات ترکیه در شمال عراق طی هفته گذشته اصرار داشته باشم. چون پارامتر مهم دیگری که باعث میشود این گزاره تحلیلی من بیش از پیش به واقعیت نزدیک باشد، ناظر به وقوع جنگ اوکراین و تأثیر آن بر تحولات منطقهای و جهانی بهخصوص در غرب آسیا با محوریت سوریه است. با تداوم و حتی تشدید این جنگ (جنگ اوکراین) و به تبعش خروج روسیه از سوریه و جایگزینشدن نیروهای ایرانی و ارتش بشار اسد، عملا یک نگرانی جدی در آنکارا و شخص رجب طیب اردوغان شکل گرفته است. چراکه آنکارا بههیچوجه تمایلی به تغییرات میدانی بعد از خلأ روسیه در سوریه، آنهم با حضور تهران و دمشق ندارد. بههرحال اردوغان از همان ابتدا، چه پیش از شکلگیری روندی به نام آستانه و چه در برهههای متعددی که نشست سران این روند (آستانه) شکل گرفته است با بهرسمیتشناختن حکومت بشار اسد مخالف بوده و هیچگاه دولت مستقر در دمشق را از نظر دیپلماتیک به رسمیت نشناخته است. حال با این میزان از فاصله و شکاف نظر بازهم معتقدید روند آستانه به شکست نرسیده است؟
به سؤال بسیار مهمی اشاره کردید. باید فهم ترکیه از تحولات سوریه را در چند سطح بررسی کنیم. اولین سطح به سطح تحولات داخلی ترکیه بازمیگردد. بههرحال با توجه به چالشها و مشکلات اقتصادی، معیشتی و تورم سرسامآور ترکیه و همچنین شرایط شکننده حزب عدالت و توسعه در داخل ترکیه بیشک شروع یک جنگ، چه در شمال عراق یا در شمال سوریه میتواند به رجب طیب اردوغان کمک کند.
چگونه؟ با بهحاشیهبردن مشکلات داخلی؟
بله. چون طبیعتا آغاز یک جنگ میتواند به تقویت موج ناسیونالیسم و میهنگرایی در ترکیه منجر شود تا چالشهای اقتصادی و همچنین جایگاه متزلزل حزب عدالت و توسعه به حاشیه برود. بههرحال اکنون یک ائتلاف گسترده ششحزبی علیه رجب طیب اردوغان شکل گرفته که جایگاه وی را در افکار عمومی کمرنگ کرده است. این در سطح اول. اما اگر به سؤال قبلی بازگردم، در سطح دوم که ناظر به سطح منطقهای است، ترکیه بعد از بهار عربی و بهخصوص نقشآفرینیاش در جنگ دوم قرهباغ به اندازه کافی تحریک شده است.
یعنی چه؟
یعنی ترکیه امروز مانند گذشته به تحولات منطقهای و پیرامونی خود نگاه نمیکند. ای بسا اردوغان، امروز مانند 10 سال پیش تحولات منطقهای را رصد نمیکند. مثلا در سال ۲۰۱۶ زمانی که ترکیه عملیات خود را در شمال سوریه شروع کرد، بسیاری این تصور را داشتند که ارتش ترکیه وارد باتلاقی در شمال سوریه خواهد شد که توان خروج از آن را ندارد اما ترکیه بعد از سال ۲۰۱۶، چهار عملیات گسترده دیگر در شمال سوریه انجام داد تا بتواند منطقه امنی را در کنار مرزهایش با سوریه برای خود ایجاد کند. ضمنا در این مدت توان موشکی و پهپادی ترکیه هم تقویت شده است.
به جنگ دوم قرهباغ اشاره کردید. واقعا این جنگ تا چه حد باعث شده است نگاه اردوغان به تحولات منطقهای تغییر کند؟
این سؤال شما اتفاقا مکمل تحلیل من است.
چطور؟
به باور من تحولات جنگ قرهباغ و شکستی که به ارمنستان تحمیل شد، عملا اعتمادبهنفس اردوغان را دوچندان کرده است. یعنی بعد از جنگ دوم قرهباغ است که اردوغان و ترکیه خود را یک قدرت متوسط بینالمللی میدانند که همتراز با کشورهایی مانند کره جنوبی، اندونزی، آفریقای جنوبی و برزیل هستند. از این کشورها بهعنوان کشورهای متوسط نوظهور در عرصه بینالمللی یاد میکنند؛ بنابراین ترکیه بعد از پاییز سال ۲۰۲۰ (وقوع جنگ دوم قرهباغ) دیگر خود را یک قدرت منطقهای نمیداند بلکه قدرت متوسط جهانی میبیند. بنابراین از یک سطح بالاتر به تحولات منطقهای نگاه میکند و بر این اساس مسئله سوریه را هم ذیل همین نگاه جدید تعریف میکند که این نکته در همان سطح دوم تحلیل من قرار دارد؛ یعنی ترکیه سعی دارد از موضع برتر و قدرتمند و حتی از موضعی یکجانبه تحولات سوریه را مطابق با منافع خود پیش ببرد و حتی حمله به شمال سوریه را بدون کسب رضایت تهران و مسکو عملیاتی کند. این تفکری است که در حدود 20 سالی که از بهقدرترسیدن رجب طیب اردوغان در ترکیه میگذرد، مرتب در این کشور ریشه دوانده است. به همین دلیل ترکیه در این سالها سعی کرده، نه وابستگی امنیتی و نظامی چندان گستردهای به غرب داشته باشد و نه خود را به بلوک شرق مانند روسیه و چین چندان وابسته کند. به همین دلیل سامانه موشکی اس – ۴۰۰ را از روسیه خریداری میکند که با تحریم آمریکا و کنارگذاشتهشدن از پروژه ساخت جنگنده اف – ۳۵ و قطع فروش جنگنده اف – ۱۶ مواجه میشود. ولی ترکیه درعینحال از اهرم نفوذ خود در ناتو علیه مسکو هم استفاده میکند؛ چرا؟ چون ترکیه به این جمعبندی قطعی رسیده است که باید در مسیر تبدیلشدن به یک قدرت متوسط نوظهور در عرصه جهانی گام بردارد و این مهم فقط در سایه استقلال سیاسی، امنیتی، نظامی و دفاعی بدون وابستگی و سرسپردگی پررنگ به بلوک شرق یا غرب قابل حصول است.
اگرچه از بحث اصلی قدری دور میشویم اما با همین نگاهی که شما به آن اشاره کردید، جنگ اوکراین را هم زیر ذرهبین ببریم. اتفاقا بسیاری معتقدند برنده واقعی و نهایی این جنگ در اوکراین تنها ترکیه است که توانست ضمن فروش پهپاد و سلاحهای نیمهسنگین به اوکراین، روسیه را هم در جرگه خود نگه دارد و به موازاتش با میزبانی از نشست صلح، نفوذ منطقهای و جهانی و وزن دیپلماتیکش را افزایش دهد. واقعا ترکیه و شخص اردوغان چگونه به جنگ اوکراین مینگرند؟
همانگونه که گفتم چون ترکیه خود را یک قدرت نوظهور متوسط جهانی میداند، سعی میکند، نه وابستگی کامل به اروپا و آمریکا در حمایت محض از اوکراین را پیش ببرد و نه در مسیر تعریفشده روسیه در این جنگ (اوکراین) گام بردارد. به همین دلیل ترکیه برای تحقق منافع خود به عنوان یک قدرت متوسط جهانی نوظهور تلاش دارد منافع حداکثری خود را در ایجاد روابط متوازن بین کییف و مسکو پیش ببرد.
آیا همین نکته شما درخصوص اینکه اردوغان و ترکیه خود را یک قدرت متوسط جهانی نوظهور در عرصه بینالملل میدانند، آنکارا را به این ارزیابی و جمعبندی رسانده است که با عملیاتیکردن حمله به شمال سوریه، نه روسیه و نه ایران توان پاسخگویی لازم را نخواهند داشت؟
من معتقدم اگر حملاتی که ترکیه قصد انجام آن را دارد نهایتا عملیاتی شود و در عین حال این عملیات در سطحی گسترده نباشد واکنش جدی مسکو و تهران را به دنبال نخواهد داشت. در ضمن همانگونه که گفتم و شما هم به آن اشاره کردید ترکیه خود را یک قدرت نوظهور متوسط جهانی میداند؛ بنابراین اردوغان معتقد است با چنین قدرتی اگر حمله به شمال سوریه انجام شود، نه با واکنش تند و جدی از سوی جمهوری اسلامی ایران روبهرو خواهد شد و نه روسیه. به ویژه پوتین که در جنگ اوکراین گرفتار است و به نقش، نفوذ و جایگاه ترکیه هم نیاز دارد. البته باید تحلیل را به سطحی عمیق از روند آستانه و ایران برد.
به چه دلیل؟
چون به هر حال هم گیرکردن مسکو در جنگ اوکراین و هم چالشهای داخلی آمریکا و نیز معضلاتی که اروپا به خصوص در حوزه انرژی با آن دستبهگریبان است سبب شده ترکیه در فضای مناسبی قرار بگیرد که بتواند قدرت خود را به عنوان بازیگر متوسط نوظهور جهانی تقویت و تثبیت کند، کما اینکه تمام این مسائل سبب شده است ترکیه فضای کنونی را فضای مناسبی برای حمله به سوریه ببیند، چون مجموعه چالشهای حال حاضر روسیه، آمریکا و اروپا، فضا را به سمتی برده است که حمله احتمالی ترکیه به شمال سوریه نمیتواند با واکنش تندی از سوی اروپاییها و بهخصوص دولت بایدن در حمایت از نیروهای کردی مواجه شود.
همین جمله پایانی شما تحلیل قبلیتان را زیر سؤال نمیبرد که معتقد بودید ترکیه به شمال سوریه حمله نخواهد کرد؟
من نگفتم ترکیه قطعا به شمال سوریه حمله نخواهد کرد. گفتم احتمال انجام حمله وجود دارد. اما برای تحلیل قطعی و صددرصدی باید دید این حملات احتمالی ترکیه در چه مناطقی، با چه شدتی و با چه گستردگیای انجام خواهد شد؟ چون همانگونه که گفتم و دوباره تکرار میکنم پاسخ هرکدام از این سؤالها میتواند سطحی از واکنشهای منطقهای و جهانی را برای حمله احتمالی ترکیه به شمال سوریه به همراه داشته باشد.
به شکل جدیتر روی ایران تمرکز کنیم. علاوه بر نکاتی که مطرح کردید به نظر میرسد در سایه مسائل حوزه سیاست خارجی جمهوری اسلامی از عدم احیای برجام تا تحولات منطقهای و جهانی و همچنین مسائل اقتصادی و معیشتی در داخل کشور، تهران تمایل پاسخگویی به حملات گسترده ترکیه در شمال سوریه را نداشته باشد و این نکتهای است که اردوغان با اشراف به آن در خود تهران مواضعی را در همان نشست سران آستانه مطرح کرد. با وجود این تهران با توجه به چالشهای موجود، ولو با میزبانی از نشست سران آستانه در کجای معادله سوریه قرار دارد؟
کسی منکر آن نیست که مشکلات و چالشهای داخلی، منطقهای و جهانی جمهوری اسلامی به خصوص در دولت رئیسی سبب شده است توان چانهزنی دیپلماتیک تهران کاهش یابد. این نکتهای است که ترکیه با آگاهی از آن به این جمعبندی برسد که با حضور اردوغان در تهران یا از ایران چراغ سبز حمله به شمال سوریه را بگیرد یا اینکه در صورت انجام حمله یکجانبه، ایران توان پاسخگویی به ترکیه را نخواهد داشت.
با این عینک میتوان به دیدار دوجانبه اردوغان و پوتین در تهران هم نگریست؟
بله چون قبلتر هم گفتم رئیسجمهور ترکیه این ارزیابی را دارد که مجموعه مشکلات روسیه هم موجب شده است مسکو یا توان پاسخگویی در برابر حملات ترکیه در شمال سوریه را نخواهد داشت یا اگر مخالفتی انجام شود، مخالفت چندان جدی و پررنگی نخواهد بود. البته من معتقدم روسیه چندان بیمیل هم نیست که ترکیه حملات خود را به شمال شرق سوریه انجام دهد.
با استناد به چه دلیلی چنین باوری دارید؟
اولا حملات ترکیه به شمال شرق سوریه به معنای درگیری ارتش این کشور (ترکیه) با گروههای کردی است؛ گروههای کردی که مورد حمایت مستقیم ایالات متحده آمریکا قرار دارند. این مهم میتواند به صورت ناخواسته به درگیری ایالات متحده در منطقه منجر شود که مطلوب نظر روسهاست. از سوی دیگر اگر ترکیه بخواهد به منطقه تل رفعت نزدیک شود ایران ناگزیر خواهد بود که از روسیه برای مدیریت ترکیه کمک بخواهد. این مسئله به امتیازدهی به مسکو منجر خواهد شد. پس حمله احتمالی ترکیه به شمال سوریه چندان به ضرر روسیه نیست. ضمن اینکه روسیه این برآورد و ارزیابی را دارد که به دلیل عدم تمایل پررنگ و جدی دولت بایدن در حمایت از نیروهای کردی در سوریه و همچنین تحولاتی که برای کردها در سوئد بعد از پیوستن این کشور (سوئد) و فنلاند به ناتو روی داد، شرایطی شکل بگیرد که با حمله احتمالی ترکیه به شمال سوریه، کردها فاصله معناداری با آمریکاییها بگیرند و به همان اندازه کردها به روسیه نزدیک شوند.
از چه بابت تصور میکنید فاصلهگرفتن کردها از آمریکا لزوما به معنای نزدیکشدن کردها به روسیه است؟
همین الان که خبر حمله احتمالی ترکیه به شمال سوریه مطرح است نیروهای کردی گفتهاند که با ارتش سوریه در برابر ترکیه میجنگند. به دلیل آنکه دولت بشار اسد در همسویی کامل با روسیه قرار دارد، احتمال همراهی و نزدیکی روسیه و کردها فراهم خواهد شد؛ بنابراین تحلیل و ارزیابی ترکیه درخصوص عدم توان یا تمایل تهران و مسکو برای نشاندادن واکنشی تند نسبت به حمله این کشور (ترکیه) به شمال سوریه چندان غلط نیست، به خصوص آنکه روسیه در طول این سالها به وضوح نشان داده که برخلاف برخی ارزیابیها در داخل ایران همواره سیاست خود را مبتنی بر منافع ملی پیش گرفته که نمونه بارزش به سیاست سکوت روسیه در حملات و تجاوزات اسرائیل به خاک سوریه بوده است.
با تأکید روی گزاره تحلیلیتان آیا باید این احتمال را هم داد که ایران پای منافع اردوغان و پوتین و در توافقات پشت پرده مسکو – آنکارا به حاشیه برود؟ چراکه هم روسیه به ترکیه در جنگ اوکراین نیاز دارد و هم ترکیه به روسیه در سوریه؟
سؤال شما، هم سؤال بسیار مهمی است و هم پاسخدادن به آن بسیار مشکل است. چون، هم پوتین و هم اردوغان بارها و بارها نشان دادهاند که اهل معامله و دورزدن کشورها هستند. بهخصوص آنکه اکنون روسیه به واسطه مشکلات جنگ اوکراین و ترکیه به دلیل چالشهای داخلی و منطقهای به این معاملهگری بیش از پیش گرایش پیدا کردهاند؛ اما در عین حال این دو کشور روابط نسبتا خوبی هم با جمهوری اسلامی ایران دارند؛ بنابراین اقدامی را انجام نمیدهند که بدون هماهنگی با تهران باشد یا تصمیمی اتخاذ نمیکنند که خارج از محور آستانه برای سوریه باشد. با این حال این احتمال هم وجود دارد که شاید در برخی مسائل مقطعی مانند حمله ترکیه به شمال سوریه توافقات پشت پردهای بین اردوغان و پوتین بدون درنظرگرفتن موضع ایران انجام شود. اما اگر چنین توافقات پشت پردهای هم بین ترکیه و روسیه بدون ایران انجام شود باید در نهایت خطوط قرمز و حساسیتهای جمهوری اسلامی مدنظر قرار گیرد. به هر حال نگرانی جدیای که به نظر من، هم جمهوری اسلامی ایران و هم جامعه جهانی درخصوص رفتارهای ترکیه دارد و کاملا هم درست است، این است که احتمالا آنکارا از سه و نیم میلیون نفر آواره سوری ساکن در ترکیه به عنوان یک کارت برنده استفاده کند.
چگونه؟
اینگونه که ترکیه این جمعیت را در مرزهای مشترک با سوریه به عنوان نیروی انسانی همسو با خود جایگزین کردهای ساکن سوریه کند تا دست به تغییر بافتار و ساختار جمعیتی در شمال شرق سوریه بزند و به این ترتیب این بخش از سوریه بهعنوان بخش همراه و همسو با ترکیه عمل کند. اگر این اتفاق روی بدهد ترکیب جمعیتی شمال سوریه با محوریت کردها به هم خواهد ریخت و ترکیه به دنبال آن میتواند کارهای دیگری خلاف با منافع و امنیت سوریه انجام دهد؛ بنابراین دورخوردن ایران در پشت پرده توافقات احتمالی روسیه و اردوغان چندان بدون چالش هم نیست، اما اگر در نهایت چنین توافقی هم وجود داشته باشد دو طرف (روسیه و ترکیه) نمیتوانند منافع حیاتی جمهوری اسلامی ایران را نادیده بگیرند، چراکه اگر اردوغان و پوتین تصمیماتی مخالف و حتی در تضاد با روند آستانه بگیرند در یک سناریوی رادیکال میتواند به خروج ایران از روند منجر شود.
خروج ایران از روند آستانه چه اهمیتی دارد، چراکه بسیاری معتقدند این روند از اساس روندی بوده است که به واسطه مدیریت و توافقات روسیه و ترکیه پی گرفته شده و ایران به عنوان نیروی سوم در مسیر قرار داشته است؟ تهران حتی در جریان حملات ترکیه به شمال عراق با وجود تأکید بر حفظ تمامیت ارضی عراق از نامبردن ترکیه به عنوان طرف متجاوز خودداری کرد. یعنی ایران تا این اندازه وارد تقابل با ترکیه نمیشود؛ غیر از این است؟
من چنین نظر رادیکالی را قبول ندارم. چون از یک سو ترکیه و روسیه یک دیپلماسی صفر و یک ندارند، بلکه با یک دیپلماسی منعطف و در عین حال همهجانبه سعی دارند منافع خود را پیش ببرند. از طرف دیگر نباید و نمیتوان این واقعیت را نادیده گرفت که روسیه و ترکیه هم برای پیشبرد منافع و برنامههای خود در سطح منطقه به همکاری، همراهی و همسویی با جمهوری اسلامی نیاز دارند. یعنی جلب رضایت تهران مهم است. به هرحال ایران در صحنه تحولات میدانی سوریه حضور جدی و چشمگیری دارد. پس حتی اگر نتواند یک کار ایجابی برای ممانعت از حمله احتمالی ترکیه به شمال سوریه انجام دهد میتواند بازی را برای اردوغان به هم بزند، به گونهای که منافعی برای آنکارا هم در پی نداشته باشد. در نتیجه میبینید که منافع روسیه و ترکیه تا حدی به منافع ایران هم گره خورده است و هر سه کشور هم تمایل ندارند تنشها و تضاد منافع آنها تشدید شود. اگر بخواهیم تحلیل عمیقتری داشته باشیم میبینید که هم اروپاییها و هم آمریکا نتوانستند در صحنه تحولات سوریه نقشآفرینی کنند. چرا؟ چون نتوانستند با دولت مرکزی یا نیروهای حاضر در سوریه همکاری لازم را داشته باشند و از همه مهمتر نتوانستند با روسیه و ایران به یک درک مشترک از تحولات سوریه برسند؛ بنابراین ترکیه برخلاف آمریکا و اروپاییها و با نگاهی به تجربه شکستخورده ایالات متحده در عراق و افغانستان به این ارزیابی رسیده است که اگر سعی دارد به سوریه حمله کند، حداقل مخالفت و اعتراض کشورهایی مانند ایران را به دنبال نداشته باشد. خصوصا آنکه آنکارا برخلاف تهران متحد قدرتمندی در داخل سوریه ندارد. مضافا ترکیه متحمل هزینه بسیار زیادی در سوریه شده است که کوچکترین نمونه آن پذیرایی از سه میلیون و ۵۰۰ هزار نفر آواره سوری در خاک ترکیه است که هزینه بسیار زیادی را بر اقتصاد بحرانزده ترکیه تحمیل کرده، اما ترکیه این فشار بودجهای را تحمل کرد. چراکه معتقد است در میانمدت و بلندمدت این آوارگان سوری میتوانند به ترکیه کمک کنند.
یعنی ترکیه به دنبال تعیین و تعریف حوزه نفوذ است؟
دقیقا. همانگونه که گفتم ترکیه در سایه تجربیات آمریکا در افغانستان و عراق و نیز شکست اروپاییها و ایالات متحده در سوریه سعی میکند، هم برای خود همپیمانی مانند ایران پیدا کند و هم در سایه برنامههای بلندمدت و میانمدت با استفاده از آوارگان سوری دست به تعریف یک حوزه نفوذ در سوریه بزند.