«10 میلیون تومان برایم واریز کنید تا عمل جراحی را انجام دهم»، «وکالت سند گرفتن این ملک را به عهده می گیرم اما 20 درصد آن برای من می شود»؛ این روزها گروه قابل توجهی از مردم این جملات و یا چیزی شبیه به اینها را مستقیماً شنیده اند و یا اینکه از طریق نقل قول ها به گوششان رسیده است. یعنی برخی مشاغل هستند که در آن بعضی از افراد، خیلی شیک و اتو کشیده در حال کیسه دوزی برای جیب مردم هستند. مردم هم به دلیل نیازی که به آنها دارند، مجبور هستند که این هزینه ها را بپردازند.
از طرفی، بعضاً در سخنان دانش آموزان کنکوری و یا در گعده های دوستانه و خانوادگی هم ممکن است رگه هایی از پول پرستی و گرایش به سمت رشته هایی که موجب پول دار شدن آنها می شود را مشاهده کنیم. یعنی برخی دانش آموزان نیز به دلایلی که جای بحث دارد، از همان سنین نونهالی و نوجوانی به نوعی شخصیتشان این گونه در حال شکل گیری است. در واقع، این استعداد ذاتی و علاقه نیست که رشته تحصیلی آنها را مشخص می کند، بلکه پول و مال اندوزی برای آنها و خانواده شان اولویت دارد.
امروز اگر از بسیاری از دانش آموزان بپرسیم که می خواهید چه کاره شوید؟ بلافاصله خواهند گفت که دوست دارم و یا می خواهم که پزشک شوم. اگر معدل فوق العاده ای هم نداشته باشند، باز هم بدشان نمی آید که خود را در رشته تجربی محک بزنند. این را می توان از آمار بالای افراد شرکت کننده در کنکور تجربی نیز به وضوح مشاهده کرد. البته این موضوع اختصاصی به رشته تجربی هم ندارد. بسیاری از دانش آموزان رشته علوم انسانی، با هدف رسیدن به رشته «حقوق» وارد این رشته می شوند.
اما نکته جالب توجه اینجاست که عده زیادی از همین افراد نه می دانند که اقضائات رشته پزشکی و حقوق چیست و نه درک صحیحی از حال و آینده این رشته ها دارند.
البته این اتفاق دلایل گوناگونی دارد؛ بخشی از آن ناشی از فشار خانواده ها و چشم و هم چشمی های رایج در سطح جامعه است. همچنین برخی از خانواده ها تصور می کنند که هر آنچه را که در زندگی خود به آن دست نیافته اند، باید از طریق فرزندان خود به آن دست یابند؛ یعنی تاوان نرسیدن پدر یا مادر به آمال و آرزوها را باید فرزند بدهد!
بخشی از آن به دلیل برداشت های اشتباهی است که خود دانش آموز دارد. منشأ این برداشت اشتباه هم می تواند مختلف باشد. مثلاً مشاوره غلط، چشم و هم چشمی با دوستان و اطرافیان، رفاه طلبی، مادیگرایی و … .
اما از همه این عوامل کوچک و بزرگ که بگذریم، در هر صورت، نقش آموزش و پرورش را هم نمی توان نادیده گرفت.
متأسفانه با وجود اینکه آموزش و پرورش وظیفه دارد تا جایی که می تواند این برداشت های اشتباه دانش آموزان و والدین آنها را تصحیح کند، اما فراوان مشاهده می شود که بعضاً مدارس و معلمان نیز در آتش این فرآیند و رفتار غلط، می دمند. رشته ای را بیش از اندازه برای دانش آموزان بزرگ نشان می دهند؛ یا اینکه آنها را تهییج و تحریک می کنند که الآن سختی بکشید و درس بخوانید و بعد، پول پارو کنید.
در حالیکه انتظار می رود دانش آموز در ساز و کار تعلیم و تربیت، یک انسان واقع گرا و حقیقت طلب بار بیاید و دچار نگاه کاریکاتور گونه به مشاغل و نیازهای جامعه و گرایش افراطی به مادیگرایی نشود.
اگر در ذهن دانش آموز اینگونه القاء شود که با یک چاقو زدن در بدن بیمار و انجام عمل جراحی می تواند در عرض چند دقیقه، میلیونر شود یا اینکه با تحصیل در رشته حقوق و ورود به عرصه «وکالت»، با در دست داشتن یک پرونده نان و آب دار، آینده مالی خود را تضمین می کند؛ در آنصورت باید از این ترسید که نکند پزشک ما به جای آنکه مرهم به زخم بیمار بگذارد، تبدیل به تاجر و راهزن درد و رنج مردم می شود. وکیل ما نیز به جای اقامه حق و تلاش برای رسیدن حق به حقدار، حق را آنجایی ببیند که پول بیشتری نصیبش می شود.
نکته مهم این است که در هر جامعه ای آموزش و پرورش جزو اولین و بنیادی ترین ساز و کارهای تعلیم و تربیت نیروی انسانی کارآمد برای آن جامعه محسوب می شود. از همین رو، دانش آموزان در طول سال های تحصیل خود، به مرور زمان باید دریابند که هر کدام از حرفه ها و مشاغل چه ویژگی ها و شرایطی دارند و برای پاسخ به کدام نیازها و ضرورت ها تعریف شده اند؟ جایگاه و ارزش هر یک از آنها برای دانش آموزان تبیین شود.
از آن مهمتر، باید کمک شود که آنها به دور از هیجانات و احساسات کاذب، توانایی های فردی و استعدادهای خود را نیز برای حضور بهتر در جامعه شناسایی کنند.
در هر صورت، این نوع نگاه تک بعدی به مشاغل که در برخی دانش آموزان و خانواده های آنها به وجود آمده و بعضاً توسط معلمان هم به آن دامن زده می شود، علاوه بر اینکه قداست علم و علم آموزی را تحت تأثیر قرار خواهد داد، همچنین، جامعه را با بحران های اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی روبرو می کند و طبیعی است که از رهگذر آن و به دلیل تقویت روحیه طمع و رفاه طلبی و ملاک های صرفاً مادی، فساد اقتصادی و تبعیض نیز به وجود می آورد.
در کنار آن، نیازهای جامعه نیز به درستی شناخته نخواهد شد و عدم توازن به وجود می آید. ضمن اینکه بسیاری از استعدادها و سرمایه های انسانی نیز در این راه از بین خواهد رفت.