۳۱ خرداد امسال ۴۱ سال است که چمران از میان ما رفته است. او هفت سال از عمرش را در لبنان گذراند و تأثیرات عمیقی بر حیاتِ سیاسی و اجتماعی شیعیان گذاشت. اغراق نیست بگوییم که اوج گرفتن شیعیان لبنان و تأثیرگذاری انقلاب اسلامی ایران بر لبنان و منطقه ثمردهی در زمینی بود که چمران آن را مهیا کرده بود. چمران در سال ۱۹۷۴ در کنار امام موسی صدر با بنیان گذاشتن جنبش امل پایهگذار مقاومت لبنانی شد. به یک معنا امام صدر رهبر و شهید چمران فرمانده بود. اساساً، این امام موسی صدر بود که چمران را به لبنان دعوت کرده بود. لذا به نظر میرسد که بررسی رابطۀ این دو ایرانی مهاجر به لبنان میتواند موضوعی تاریخی برای پژوهش باشد. این موضوع از این جهت اهمیت دارد که همکاری این دو ثمرات ملموس و تأثیرات عمیقی در شیعیان لبنان و خود لبنان و حتی منطقه گذاشت. به نظر میرسد که همکاری و هماهنگی امام صدر و چمران دو بُعد دارد: یکی اندیشهای و دیگری عملی.
اولین نکتهای که میخواهم در بعد اندیشهای به آن اشاره کنم، نوعی انسانمحوری در اندیشۀ امام صدر و چمران است. در اینجا اصلا منظورم اومانیسم غربی نیست. انسانمحوریِ امام صدر و چمران برخاسته از متنِ دین است. به بیان دیگر، در اندیشۀ دینیِ آنان انسان و کرامت انسانی تبلوری چشمگیر دارد. من فکر میکنم همین نگاه است که هردو را اهل تقریب و گفتگو و پذیرش دیگری و خطاپوشی کرده است. چمران میگوید وقتی به لبنان آمدم صاحب چند ده یا چند صد فرزند شدم و دیگر نمیتوانستم به آسایش خودم فکر کنم.
در نگاه امام صدر و چمران پرورش مقدم بر آموزش است. دو مثال میزنم تا منظورم روشن شود. چمران برای مدیریت مدرسۀ فنیوحرفهای جبلعامل به لبنان دعوت شد. پیش از او هم این مدرسه دو مدیر دیگر داشته بود. اما امام صدر از آنها راضی نبود تا اینکه به پیشنهاد افرادی مانند مرحومان بازرگان و سید صادق طباطبایی و افراد دیگر، چمران به لبنان میآید. نکتۀ حایز اهمیت نوع مدیریت این مدرسه است. چمران این مدرسه را محل انسانسازی کرده بود. در این مدرسه حرفه و فن آموزش داده نمیشد و خروجی آن تکنسین نبود. این مدرسه پایگاه مقاومت شد و نخستین شهدای مقاومت در این مدرسه بودند و همینجا شهید شدند. در اینجا مجال توضیح بیشتر نیست و به علاقهمندان مطالعۀ کتاب لبنان نوشتۀ چمران را پیشنهاد میکنم.
مورد دیگر خود جنبش امل است. جنبش امل سازمانی نظامی است. اولین دورههای آموزشی آن در سال ۱۹۷۴ و ۷۵ برگزار شد. در این دورهها حجم مواد آموزشی غیرنظامی به شکل حیرتآوری بالاست. حتی بعد از این دورهها، و در ادامه کادرسازی، تأکید بر انسانسازی و ابعاد فرهنگیِ کادرهای جنبش امل بیش از بعد نظامی آنان است. معلمان این کلاسهای غیرنظامی امام موسی صدر و چمران بودند. این دو مثال را از این جهت آوردم که میتوان مدعی بود که نقش پرورش و تربیت نزد امام صدر و چمران پررنگتر از هر چیزی بود.
قرآنمحوری موضوع دیگری است که باید به آن اشاره کنم. هم امام موسی صدر و هم چمران تأکید بسیاری بر قرآن داشتند و تلاش میکردند که قرآن منبع نخستِ فهمِ آنان از اسلام باشد. امام موسی صدر اصطلاحی دارد به عنوانِ «اسلام قرآنی». او این اصطلاح را هم در درسگفتارهای برای اعضای ارشد جنبش امل به کار برد. لذا این امر تأثیر عمیقی بر فهم امام صدر و چمران گذاشته بود.
اما هماهنگی امام صدر و چمران از حیث عملی. مدرسۀ فنیوحرفهای جبلعامل یکی از نمونههای برجستۀ این هماهنگی است و میتوان گفت امام صدر چنان به چمران اعتماد یافته بود که عملاً چمران همۀ اختیاراتِ ادارۀ این مدرسه را داشت و تا آخرین لحظۀ حضورش در لبنان هم همینگونه بود.
در حین جنگهای داخلی لبنان اوضاع آن اندازه وخیم و ناامن شد که عملاً امام صدر مدتی طولانی نمیتوانست به جنوب بیاید. بالطبع، در این مدت چمران عهدهدار هدایت و تصمیمگیریها در جنوب بود. من هیچگاه از اعضای جنبش امل حاضر در آن دوره نشنیدم که ناهماهنگیای میان امام صدر و چمران رخ داده است. البته، نباید از نظر دور داشت که چمران رئیس «تنظیمی» نبش بود و آن گونه که در ابتدای یادداشت اشاره کردم به مثابۀ فرمانده بود. به بیان دیگر، نیروهای مقاومت جنبش أمل تحت امر او بودند. خیال آسودۀ امام صدر در این ناحیه بود که به او مجال سفرها و تعاملات بینالمللی راغ داده بود.
آنچه گفتم تنها نکاتی است از یک طرح پژوهشی تاریخی ارزشمند درباره ارتباط امام موسی صدر و چمران؛ به این امید که نکات مختصر آمده در این مقاله و دیگر نکات ناگفته در اینجا را پژوهشگران بررسی کنند. به هر حال، همکاری نزدیک امام صدر و چمران ثمراتش آن اندازه هست که این ارتباط در خور توجه و بررسی باشد.