متن پیش رو بخشی از کتاب «تاثیرات گفتمان و زبان نئولیبرال در آموزش» است که به سردبیری میجا ساردوک (MITJA SARDOC) در انتشارات راتلج در سال ۲۰۲۱ به چاپ رسیده است. کتاب محتوایی انتقادی در زمینهی برابری، رفاه، عدالت و دیدگاههایی نو نسبت به وضعیت آموزش در سراسر جهان به ویژه ایالات متحده دارد. ترجمهی پیش رو فصل اول همین کتاب با عنوان «زبان نئولیبرالیسم در آموزش» است که به قلم میجا ساردوک پژوهشگر اسلوونیایی در حوزهی آموزش نوشته شده است. نویسنده دورههای مختلف نئولیبرالیسم و تغییرات آن را بررسی میکند تا نشان دهد که چگونه در مرحلهی حاضر «دال لغزان» نئولیبرالیسم به سراغ حوزههای برابری طلبی و آموزش آمده و درحال تغییر تمامی حوزهها و شکلدهی به دیدگاهها است. در واقع این بخش مقدمهای بر مسائل مطروحه در کتاب است که میتواند برای مخاطب همچون دریچه و دیدگاهی به مسئله باشد.
نئولیبرالیسم در آموزش: برخی ملاحظات مقدماتی
الکسی دو توکویل عالم سیاسی فرانسوی با فاصلهای بیش از یک قرن و تاریخنگار اندیشهی انگلیسی آیزایابرلین {هر دو} به پدیدهی درخور توجهی اشاره کردهاند که به نظر میرسد تعدادی از مباحثات معاصر را تحت الشعاع قرار داده است. توکویل به شیوایی در کتاب دوم دموکراسی در آمریکا بر این نکته انگشت میگذارد که «یک کلمهی انتزاعی همچون جعبهای است که انتهای واقعی ندارد: میتوانید هر ایدهای را که دوست دارید درونش قرار دهید و بدون این که کسی از آن سر دربیاورد دوباره آن ایدهها را بیرون آورید (de Tocqueville, ۲۰۰۰: ۵۵۳). به شیوهای مشابه، جستار «دو مفهوم آزادی» از آیزایا برلین به مسئلهی آزارندهای اشاره میکند که ایدهی آزادی را به دردسر انداخته، «مانند شادی و خوبی، مانند واقعیت و طبیعت معنای این واژه { یعنی آزادی} آنقدر متخلخل است که به نظر کمتر تفسیری از آن یارای مقاومت را دارد» (Berlin, ۲۰۰۲: ۱۸۱).
احتمالا تعدادی از مفاهیم و ایدهها در مباحثات معاصر ما برای اشغال جایگاه چالش برانگیز مورد اشارهی این دو شخصیت برجسته واجد شرایط اند. با این حال خصوصا یکی از این مفاهیم و ایدهها با این مشاهده به خوبی مطابقت میکند. نئولیبرالیسم با اشاعه در تمامی {حوزههای} علوم اجتماعی و علوم انسانی جزء اصلی رشتههای گوناگونی همچون فلسفه سیاسی (Brown, ۲۰۱۵)، مطالعات نئولیبرالیسم انتقادی (Peck, ۲۰۱۰)، زبانشناسی کاربردی (Block, Gray & Holborow, ۲۰۱۲)، جامعهشناسی انتقادی (O Connor, ۲۰۱۰)، مطالعات مهاجرت (Gao, ۲۰۲۰)، انسانشناسی (Wacquant, ۲۰۱۲)، جغرافیا و مطالعات شهری (Brenner et al. , ۲۰۱۰)، کار اجتماعی (Ferguson, ۲۰۰۴)، مطالعات فمنیستی (Fraser, ۲۰۱۳)، نگهداری از سالمندان (Andersson & Kvist, ۲۰۱۵)، مطالعات امنیتی (Eichler, ۲۰۱۳) و آموزش (d’Agnese, ۲۰۱۷;Giroux, ۲۰۱۴; Olssen, ۲۰۱۰; Peters, ۲۰۱۱) شده است. در واقع آنگونه که جان اُکانر به صراحت تاکید میکند، مطالعه نئولیبرالیسم بدل به نوعی «صنعت خانگی» شده است (۲۰۱۰: ۶۹۱).
نئولیبرالیسم مفهومی مبتذل شده است؛ این واژه به شکل بیقاعدهای فراگیر، تا کنون بدون معنایی منسجم، از نظر تجربی نادقیق و همواره مورد مجادله است
با این وجود آنطور که کن بریچ (Kean Birch) اصرار دارد «نئولیبرالیسم برای افراد گوناگون معانی گوناگونی میدهد» (Birch, ۲۰۱۵: ۵۷۱). نیل برنر (Neil Brenner) و دیگران مشخصا گفتهاند که نئولیبرالیسم «مفهومی مبتذل شده است؛ {این واژه} به شکل بیقاعدهای فراگیر، تا کنون بدون معنایی منسجم، از نظر تجربی نادقیق و همواره مورد مجادله {است}» (۲۰۱۰: ۱۸۴). خصلت فراگیری نئولیبرالیسم و پدیدهی پسآمدش {یعنی} بیشبودگی مفهومی، نهایتا منجر به کاهش ارزش تحلیلی انگارهی نئولیبرالیسم میشود. این «خطای مفهومی» همراه با استعمال نادرست واژهی نئولیبرالیسم (Venugopal, ۲۰۱۵) در عمل منجر به «ولنگاری مفهومی» شده است (Dunn, ۲۰۱۷)؛ بنابراین انگارهی نئولیبرالیسم «نه از نظر عقلی دقیق و نه از لحاظ سیاسی سودمند است» (Dunn, ۲۰۱۷: ۱). علاوه براین، خصلت سردرگم کنندهی انگارهی نئولیبرالیسم همراه با فقدان تعریفی روشن از آن به تغییری مهم در درک نئولیبرالیسم نه به مثابه پدیدهای ایستا بل اساسا به عنوان یک فرآیند اشاره دارد. در واقع پدیدهی نئولیبرالیسم (Brenner et al. , ۲۰۱۰; Peck, ۲۰۱۰) به بهترین وجه به عنوان فرایندی دائم از دگرگونی، تکامل، تغییر الگو، تطبیق، تجدید، پیشرفت و «توسعه» توصیف شده است.
این مسئله از خلال متمایزترین «مراحل توسعه» نئولیبرالیسم اثبات و همینطور به وسیلهی بسیاری از شعارها، استعارهها، تکه کلامها و سایر کلیشههای خرفکننده آن بازنمایی شده (مثلا زبانبازی بوروکراتیک را تصور کنید). در واقع «موج اول» نئولیبرالیسم و نهادگرایی بازار آزاد ملازم آن، که در دههی ۷۰ و ۸۰ میلادی توسط مارگارت تاچر و رونالد ریگان مژده داده شده بود، زیر پرچم خصوصیسازی و آزادسازی اقتصادی پیشروی کرده است. برعکس، به دنبال فرضیه «پایان تاریخ» که فرانسیس فوکویاما ترویج کرد و شروع دولت بیل کلینتون در آمریکا و {دولت} «راه سوم» تونی بلر در انگلستان، نئولیبرالیسم «موج دوم» هدف خود را برقراری ارتباط میان سوسیال دموکراسی از یک طرف و عقلانیت نئولیبرال در طرف دیگر و به نحوی اختلاط این دو قرار داد؛ عقلانیتی که مشخصهاش پیشگویی و ایمان به نیروهای بازار بود (Ramey, ۲۰۱۵). نئولیبرالیسم «موج دوم» به بهترین شکل همچون پیوندی توصیف شده که دستور کار پیشرفت سوسیال دموکراتیک را با واژگان نئولیبرال مانند مسئولیتپذیری و پاسخگویی فردی یکجا جمع میکند. همانطور که استِگر و روی (Steger and Roy) بر این چرخش نئولیبرال تاکید کردهاند: «این که نیروهای چپ دموکراتیک شروع به درآمیختن بخشهای کلان دستورکار نئولیبرالی در برنامههای سیاسی خود کردند، گواه مهمی بر قدرت اقتصاد ریگانی و تاچریسم است» (Steger & Roy, ۲۰۱۰: ۴۹).
«مرحلهی فعلی توسعه» از «تکامل» نئولیبرال بازنمای گذاری ظاهری از دو مرحلهی پیشین به عنوان مجمعالجزایر مفاهیم آن و ایدههایی است که بظاهر از زبانبازی بنیادگرای بازارآزاد فاصله گرفته؛ زبانبازیای که دو مرحله پیشین مملو از آن شده است
علاوه براین، قصهی «پایان تاریخ» که نمایانگر خلع ایدئولوژیکی متعاقب فروپاشی دیوار برلین پس از ۱۹۸۹ است به ایجاد توهم همزیستی محتمل میان ذهنیت بازار محور، دستکم آنچنان که از منظر نئولیبرالیسم درک میشود، با ایدههای رهایی و پیشرفت منتج از سوسیال دموکراسی کمک کرده است. هر دو مرحله تکامل نئولیبرالیسم با راهبرد بازاریسازی مشخص شدهاند، یعنی «گسترش شکل اقتصادی بازار درون حوزههایی از اجتماع که پیش از آن {ورودش} غیرمشروع بود» (Ball, ۲۰۲۰:۲۳). بازاریسازی اثر منفی تحولآفرینی بر {آن} حوزههای اجتماعی گذارده است که پیش از این بیرون از قلمرو استفاده و تاثیر بازاریسازی تصور میشد؛ مثلا اثر فرسایشی نئولیبرالیسم بر سرپرستی و بهطور کلی بر روابط (Costas Batlle,۲۰۱۹). چنانکه وندی برون یادآوری میکند:
نئولیبرالیسم بر اساس تصویری خاص از اقتصاد، همهی حیطهها و مشغله انسانی را همراه با خود انسانها بهکلی دگرگون میکند. تمامی رفتارها، رفتارهایی اقتصادی هستند؛ تمامی حوزههای وجود به وسیلهی واژگان و سنجههای اقتصادی ساخته و سنجیده میشوند، حتی هنگامی که این حوزهها مستقیما پولی نشدهاند. در عقلانیت نئولیبرال و حیطههایی که به وسیلهی آن مدیریت میشوند ما از هر لحاظ صرفا انسان اقتصادی هستیم که خود شکل تاریخی خاصی دارد. انسان اقتصادی امروزی بسیار دور از مخلوق {مورد نظر} آدام اسمیت که بنا به ضرورت طبیعی به «داد و ستد، مبادله و معامله پایاپای» کشیده شده، ذرهای از سرمایهی انسانی است که به شدت ساخته شده و اداره میشود، {این انسان اقتصادی} وظیفه بهبود و استفاده از موقعیت رقابتی و ارتقاء ارزش بازاریاش در تمام مشغلهها و موقعیتهای خود را دارد. (۲۰۱۵: ۱۰)
این ابداع مجدد تکرار شونده از «نظم عقلانیت» نئولیبرال در حقیقت معنای مهمی برای خودِ انگارهی نئولیبرالیسم داشت؛ نئولیبرالیسم تبدیل به یک «دال لغزان» شده است
بسیار جالب است که دورهی فعلی نئولیبرالیسم قویا از دو دورهی پیشین مشروحه در بالا فاصله میگیرد. نئولیبرالیسم «موج سوم» امروزی (در نظر داشته باشید که با «موج سوم» مربوط به فاز قبلی یکی گرفته نشود) نشان دهندهی تغییر مسیر مهمی در فرآیند نئولیبرال سازی و بازابداع خود نئولیبرالیسم است. «مرحلهی فعلی توسعه» از «تکامل» نئولیبرال بازنمای گذاری ظاهری از دو مرحلهی پیشین به عنوان مجمعالجزایر مفاهیم آن و ایدههایی است که بظاهر از زبانبازی بنیادگرای بازارآزاد فاصله گرفته؛ {زبانبازی ای} که دو مرحله پیشین مملو از آن شده است.
«تغییر مسسیر نئولیبرالیسم» در نتیجهی چرخشی به سوی ایدههای مرتبط با مکتب مساوات (egalitarianism) صورت گرفته؛ ایدههایی، چون برابری، عدالت، رفاه، انصاف، برابری فرصتها و غیره. در واقع هم اکنون بیش از یک دهه است که نهادهای کلان نئولیبرالِ بیندولتی {در سطح} جهانی شکلی از «نئولیبرالیسم مترقی» را تبلیغ کردهاند (Fraser & Brenner, ۲۰۱۷; Raschke, ۲۰۱۹). همانطور که رون مولر استار (Rune Møller Stahl) تاکید میکند «اکنون نشست سالانهی مجمع جهانی اقتصاد در داوس (Davos) هر ساله نابرابری و بیثباتی سیاسی را مورد بحث قرار میدهد و حتی سنگرهای سنتی اصولگرایی نئولیبرال همچون صندوق بینالمللی پول (IMF) و سازمان همکاری اقتصادی و توسعه (OECD) شروع به هشدار دادن علیه نابرابری کردهاند.» (Stahl, ۲۰۱۹: ۳۳۴).
برای خواننده ناآگاه یا ساده لوح اتخاذ واژگان مساوات طلبانه ممکن است شبیه «تبدّلی» از بنیادگرایی بازار آزاد ملازم با اخلاق «جریان اصلی» نئولیبرال به «عقلانیت» آن به جهانبینی پایدارتر و مترقیانهتری باشد که مدتها انتظارش را میکشید. در مقابل هرآنکه در حال واکاوی جدی پدیدهی نئولیبرالیسم است بسیار کمتر از این خوشبین است. آنگونه که ننسی فریزر (Nancy Fraser) اشاره کرده که چطور یک پروژهی مترقی (در مورد کار او فمنیسم) به نحوی توسط نئولیبرالیسم دزدیده شده: «{کار} جنبشی که به عنوان نقدی به استثمار سرمایهداری شروع شد به مشارکت در {خلق} ایدههای کلیدی برای متاخرترین مرحلهی نئولیبرال سرمایداری ختم شد» (Fraser, ۲۰۱۳). دگرگونی، تکامل، تغییر الگو، تطبیق، تجدید، ترقی دائم و «توسعه» دائم نئولیبرالیسم جوهر اصلی فرآیند نئولیبرالسازی است.
یکی از سازوکارهای بسیار مهم همراه با این تغییر تاکید در زبانبازی نئولیبرالیسم، معناسازی مجدد از واژگان برابری طلب و ترقیخواه بوده است که آن را از میراث تاریخی و توان رهایی بخشاش تهی میکند. نشانهی غیرمستقیم این «تغییر معنایی» نئولیبرال (Mangez & Vanden Broeck, ۲۰۲۰: ۱) که در واقع در دست بررسی است با محور ثقل مفاهیم و ایدههایی از انصاف، برابری، رفاه، برابری فرصتها و عدالت اثبات شده که در اصول همراهی فریت (Firth) {در زبانشناسی} منعکساند؛ «یک کلمه را بایست از {کلمات} همراهش بشناسید» (Firth, ۱۹۵۷). [۱]نشانهی غیرمستقیم این تغییر معنایی بنیانافکن در واژگان نئولیبرالسم نیز دلالتهای مهمی بر این دارد که چگونه ما به اینجا رسیدیم تا عقبنشینی اقتدارگرایانه در سطح جهانی در برابر دموکراسی و حقوق بشر که ترکیبی است از گرایشات ضد دموکراتیک و نئولیبرال شامل نفرتپراکنی کلامی، اخبار جعلی، عوامفریبی، مخالفت با تکثر (مانند نژادپرستی) و پدیدههای دیگری که زیر پرچم «جامعهی بربریت» قرار دارند را مصرف، هضم و در نهایت با آن کنار بیاییم. همانطور که آیهاو اُنگ (Aihwa Ong) در {کتاب} نئولیبرالیسم، چون استثناء [۲]میگوید، نئولیبرالیسم «در حال تنظیم مجدد ارتباط حکومت و اتباع، قدرت و دانش، حاکمیت و اصل سرزمینی است» (۲۰۰۶: ۳).
یکی از سازوکارهای بسیار مهم همراه با این تغییر تاکید در زبانبازی نئولیبرالیسم، معناسازی مجدد از واژگان برابری طلب و ترقیخواه بوده است که آن را از میراث تاریخی و توان رهایی بخشاش تهی میکند
این ابداع مجدد تکرار شونده از «نظم عقلانیت» نئولیبرال (Brown, ۲۰۱۵) که در بالا ترسیم شد در حقیقت معنای مهمی برای خودِ انگارهی نئولیبرالیسم داشت: نئولیبرالیسم تبدیل به یک «دال لغزان» شده است (Ball, ۲۰۲۰). جالب این که دو تفسیر متفاوت نسبت به این ابهام، عدم دقت و سردرگمی مفهومی نئولیبرالیسم وجود دارد، یکم تفسیر خوشبینانه و دوم تفسیر بدبینانه؛ تفسیر نخست مدعی است که نئولیبرالیسم یک پدیدهی آنقدر پیچیده است که هیچ تبارشناسی، تحلیل اندیشه یا نقشه برداری مفهومیای نمیتواند کرانههای بسیار آن را به تمامی پوشش دهد؛ بنابراین هر تلاشی برای معنا کردن این پدیدهی پیچیده احتمالا به شکست میانجامد.
دومین تفسیر، این سردرگمی مفهومی را چونان حرکتی حساب شده میبیند {که میخواهد} یا عمدا توجهات را منحرف کند و یا مسئولیت {این کار} را از دوش بیاندازد. دو مثال میتواند به روشن شدن این سناریوی دوگانه کمک کند. از یک طرف استراتژی به انحراف کشاندن توجهات دستآورد مهمی است که از مطالعات انتقادی تروریسم (critical terrorism studies) ناشی شده است. در واقع فقدان تعریف معینی از هر دو {نوع} تندروی {یعنی} افراطگرایی خشن و خود تروریسم تبدیل به بخش لاینفکی از «مبارزه علیه تروریسم» شده است. همانطور که استپن نیتنسون (Stephen Nathanson) تاکید میکند «به هر رو شفافیت هدف همه نیست، چرا که آشفتگی {مفهومی} میتواند از نظر سیاسی مفید باشد» (Nathanson, ۲۰۱۰: ۲۰). از طرف دیگر استراتژی واگذاری مسئولیت، بینشی کلیدی برآمده از تحقیقات مدیریت بیمارستانی (clinical governance research) بوده است. همانطور که مایکل لافلین (Michael Loughlin) استدلال کرده «فقدان شفافیت به سیاست گذاران اجازه میدهد تا مسئولیت خدمات درمانی را به نیروی کار منتقل کنند کسانی که جهت انجام سیاستها از آنان خواسته شده تا دستورات عمدا مبهم و پیش پا افتادهی مدیریت را تفسیر کنند» (Loughlin, ۲۰۰۲: ۲۲۹)؛ بنابراین این دو استراتژی، مسیر مناسبی برای آزمودن بیشتر پدیدهی نئولیبرالیسم عرضه میکند.
جالب این که تقاطع زبان و سیاست که ما را قادر به رد گیری «تکامل» نئولیبرالیسم میسازد مسیر تحقیقاتی مهمی در مطالعات انتقادی نئولیبرالیسم شده است (e.g. Block et al. , ۲۰۱۲; Eagleton-
Pierce, ۲۰۱۶; Holborow, ۲۰۱۵; Rojo & Del Percio, ۲۰۱۹). همانطور که متئو ایگلتون پیرس (Matthew Eagleton-Pierce) تاکید کرده:
«زبان نئولیبرالیسم در اقتصاد، سیاست و زندگی روزمره هم بینش خاصی را میسازد و هم آن را تبلیغ میکند. برخی این بینش را جذاب، اما بسیاری دیگر محتوا و مفاهیم نئولیبرالیسم را مایهی نگرانی مییابند. علیرغم محبوبیت این مفاهیم، آنها اغلب گیج کننده باقی میمانند و محصول تاریخها، معانی و شیوههای بحث برانگیز هستند. به ویژه منش و عقلانیت نئولیبرال تاثیر مهمی در رویکردهای رشتههای گوناگون متمایل به آموزش ایجاد کرده است.
نئولیبرالیسم و آموزش
اکنون برای بیش از دو دهه نئولیبرالیسم در خط مقدم بحثها بوده است، نه فقط در اقتصاد، تجارت و امور مالی بلکه اندک اندک به واژگان ما در حیطههای متنوع دیگری، چون مطالعات حاکمیتی (Wacquant,۲۰۰۹)، جغرافیای انسانی (Springer, ۲۰۱۴)، جرمشناسی (Bell, ۲۰۱۱)، مراقبتهای بهداشتی (Glynos, ۲۰۱۴)، علم حقوق (Grewal & Purdy, ۲۰۱۴)، سیاستهای هویتی (Chun, ۲۰۱۶)، سیاستهای شهری (Storper, ۲۰۱۶)، آموزش (Grek, ۲۰۰۹) و… نفوذ کرده است. زبان اقتصادی نئولیبرالیسم همراه با ترویج کارایی و بهرهوری در ترکیب با شاخصها و سایر دادههای کمی مدعی برقراری یک «فرهنگ بیطرف» شده (Porter, ۱۹۹۵). آنچنان که کریستوفر دابلیو چان (Christopher W. Chun) اشاره میکند.
سیاستها و شیوههای نئولیبرال کوشش کردهاند تا زندگی روزمرهی مان را به گونهای دوباره سازی کنند تا هر جنبه {از آن} مانند «تولیدات» جزء به جزء محاسبه، برآورد و ارزشگذاری شود، {کوششی} هماهنگ با استانداردهای کارخانه محور تولید و تعریف شده به عنوان «بهترین شیوهها» که عنوان دیگری اخذ شده از فرهنگ شرکتی هم اکنون فراگیر در آموزش است. (Chun, ۲۰۱۶: ۵۵۸)
در حقیقت آموزش در مرکزیترین نقطهی دستورعمل سیاست عمومی نئولیبرال بوده است چنان که بنابر ادعا آموزش بازنمای یکی از شاخصهای اصلی آیندهی رشد اقتصادی و رفاه فردی است. آموزش آنطور که استفن بال (Stephen Ball) مشخص کرده تبدیل به «عامل بسیار مهمی در تضمین قدرت تولید و رقابت اقتصادی در بافتار سرمایه داری اطلاعاتی [۳]شده است» (Ball, ۲۰۰۸: ۱). دیدگاه نئولیبرال نسبت به آموزش به عنوان یک سرمایهگذاری که در نظر بسیاری از پژوهشگران ویرانشهری مینماید بر یک فرض جزم باورانه بنا شده که بر اساس آن «نتایج آموزشی بهتر، نویدبخش رشد اقتصادی است» (OECD, ۲۰۱۰: ۳). گفته شده که «دستاوردهای دانشآموزان شاخصی از «لیست استعدادهای آینده» را نشان میدهد» (OECD, ۲۰۱۲: ۲۶) و به همین جهت میبایست شاخص معتبری از موفقیت اقتصادی آیندهی یک شخص باشد. این فرض ترجمهپذیر بودن دستاوردهای آموزشی در عملکرد اقتصادی وجوه گوناگون تدریس و آموزش را از منظر منشور «بده بستان» (Steiner-Khamsi, ۲۰۰۴)، «جوامع مرجع» (Sahlberg, ۲۰۱۱) و «جوامع ضد مرجع» (Takayama, ۲۰۱۸) به صدر هم رسانهها و هم نظرات سیاسی کشانده است؛ بنابراین پیمایشهای بزرگ مقیاس ارزیابی بین المللی و دادههای کمی در کل به یک «ابزار مشروع وام دهی» مهم (Ringarp, ۲۰۱۶) تبدیل شدهاند که در پیوند با فرآیند «مدیریت از طریق اعداد» (Grek,۲۰۰۹) رابطهای پیچیده میان علم، اعداد و سیاستها به وجود میآورد (Prutsch, ۲۰۱۹). فرهنگ جهانی امتحان دادن [۴]نهایتا منجر به نوعی «هنجارمندی جدید» شده است که به هر دو {پدیدهی} «داده گرایی» [۵](Beer, ۲۰۱۶)، «داده سازی» [۶](Williamson et al. , ۲۰۲۰) یا حتی «بد نام سازی» (Steiner-Khamsi & Waldow, ۲۰۱۸) منجر میشود.
دیدگاه نئولیبرال نسبت به آموزش به عنوان یک سرمایهگذاری که در نظر بسیاری از پژوهشگران ویرانشهری مینماید بر یک فرض جزم باورانه بنا شده که بر اساس آن «نتایج آموزشی بهتر، نویدبخش رشد اقتصادی است»
در عین حال که تحلیل دستور کار نئولیبرال در آموزش به خوبی مورد پژوهش قرار گرفته (e.g. d’Agnese, ۲۰۱۷; Giroux, ۲۰۱۴; Olssen, ۲۰۱۰; Peters, ۲۰۱۱) بررسی زبان نئولیبرال در آموزش در حاشیهی علایق پژوهشگرانه قرار گرفته است (Holborow, ۲۰۱۵). به خصوص گسترش واژگان نئولیبرال با ایدههای برابری طلبانه همچون، انصاف (Bøyum, ۲۰۱۴)، عدالت و محرومیت (Gazeley, ۲۰۱۸)، رفاه و… در (بهترین حالت) تنها توجه محدودی را به خود جلب کرده است. برای مثال یکی از آخرین افزودهها به واژگان نئولیبرال ایدهی استعداد است. برای بخش اعظم تاریخش، انگارهی استعداد با ایدهی «حرفههای گشوده بر استعداد» و مسائل تحمیلی دیگری در ارتباط با عدالت توزیعی همراه بوده است، مانند «مالکیت» استعدادها (Goldman, ۱۹۸۷)، شایستگیها (Sher, ۲۰۱۲)، فرار مغزها (Brock & Blake, ۲۰۱۵)، جنگ بر سر استعدادها (Michaels, Handfield-Jones & Axelrod, ۲۰۰۱)، مدیریت استعدادها، وضع مالیات بر استعدادها (Hasen, ۲۰۰۶; Roemer, ۱۹۹۶ [ch. ۶]; Zelenak, ۲۰۰۶) و غیره. وعده رهایی بخش استعداد برای تحرک اجتماعی رو به بالا در نهایت توزیع موقعیتهای اجتماعی برتر را به طور اساسی تغییر داده و تأثیری پایدار بر ایدهی خود موقعیت اجتماعی داشته است. با این حال، علی رغم ارتباط رهایی بخش استعداد با برابری فرصتها و تحرک اجتماعی، انگارهی استعداد آشکارا منجر به بحث دربارهی شرکتی سازی استعداد شده. همانطور که جو لیتلر (Jo Littler) مشخص میکند، معنای شایستهسالاری (که استعداد به عنوان یکی از متغییرهای کلیدی آن است).
از معنایی کم ارزش در سیستم ابتدایی سازمان دولتی که سلسله مراتب پیچیده را از طریق مفهوم تردیدآمیزی از «شایستگی» ایجاد میکند به واژهی دلپذیری جا به جا شده که فردگرایی رقابتی و نوعی انگارهی ذاتیشده از «استعداد» را به باوری نسبت به درجهی مطلوبیت و امکان تحرک اجتماعی در جامعهای به شدت نابرابر متصل میسازد. (Littler, ۲۰۱۳: ۶۸)
همزمان در {عرصهی} آموزش، واژگان نئولیبرال شروع به اختلاط مفاهیمی در آن نمودند که پیش از این خارج از محور ثقل آموزش بود، برای مثال انصاف، عدالت، برابری فرصتها، برابری جنسیتی، رفاه و غیره. این تغییر تاکید در استفاده و کاربرد زبان و ایدهها که قویا ریشه در برخی شعارهای معروف (و دیگر تکیه کلامهای باب روز) داشت، تاثیری دگرگونکننده بر طرز تفکر ما بر سیاست عمومی در معنای کلی داشته است (مثلا تکیه کلام «ملت آرمان» [۷]که توسط دیوید کامرون، نخست وزیر سابق بریتانیا تبلیغ شد (Littler, ۲۰۱۳)). با این حال این تغییر تاکید از مفاهیم و ایدههایی که بخشی از زبانبازی «متعارف» نئولیبرالیسم است، (مانند کارایی، تحرک، مقررات زدایی، خصوصی سازی، بهرهوری، کالایی سازی، انعطاف، رقابتی سازی، بازاری کردن کارآفرینی، مصرف گرایی، مسئولیتپذیری، مالی سازی، عملکرد و.) به مفاهیم و ایدههایی که بخشی از واژگان برابری طلبانهاند نه تنها ارزیابیهای کلان و دادههای کمی را به عنوان محصول اصلی خود در مرکزیترین نقطهی سیاستگذاری آموزشی قرار داده بلکه در کل تاثیری عمیق بر آموزش داشته است که احتمالا همانقدر اهمیت دارد. این تغییرزبانشناختی با یک حکومتگری (governmentality) نئولیبرال مرکزیتری همدست شده است. آنطور که سم سلر و باب لینگارد تاکید کردهاند، «[از دهه ۱۹۹۰، کار آموزش به عنوان یک حوزه مهم در خود سازمان همکاری اقتصادی و توسعه (OECD) رشد کرده است و نقش این سازمان در آموزش در سطح جهانی نیز افزایش یافته است.