محمدمهدی اسکندری: در آستانه دوم خرداد هستیم و عجیب نیست که در رسانههای طیف اصلاحات شاهد رجزخوانیهای سیاسی، از ۸ سال به قبضه درآوردن قدرت از سوی آنها باشیم. آذر منصوری، دبیر کل حزب اتحاد ملت، طی یادداشتی مختصر در باب سالروز دوم خرداد برای روزنامه اعتماد، مطالبی را نگاشته است که جالب است به آن نظر بیفکنیم و تاریخ را بار دیگر مرور کنیم.
او در ابتدا مینویسد: «روزی تاریخی که یادآور امید به معنویت و عدالت و آزادی و مردمسالاری است. امیدی که در دل خود، روزگاران گذشته و صفی از مبارزان را به یادت میآورد.»
آذر منصوری
از کدام معنویت سخن میگویید!
بازی کردن در میان مفاهیم سیال و هرچیزی را به چیزی دیگر بدون مبنای نظری مناسب مرتبط کردن، یا کار بیسوادان است یا ترفند سیاستبازان. این کاری است که آذر منصوری در یادداشت خود درباره دوم خرداد به کار بسته است. کلی گویی و ابهام، انتسابهای بیقاعده و محل مناقشه، مصادره به مطلوب شخصیتها و…
وی دوم خرداد را نماد معنویت و آزادی شمرده است! اینکه چگونه و چرا باید امید به «معنویت»، «عدالت»، «آزادی» و «مردم سالاری»، جملگی را به یک روز مشخص مثل دوم خرداد نسبت داد از همین بازیهای زبانی و کلیگوییهای رسانهای است که آذر منصوری در یادداشت خود درباره دوم خرداد دقیقاً از همین ترفند بهره برده است.
دبیرکل حزب اتحاد ملت دقیقاً از کدام معنویت سخن میگوید؟ آیا معنویتی که امید جبهه دوم خردادیها به آن است، با دیانت اسلام ناب محمدی تقارن و سنخیت دارد؟ آیا منظور از «امید دوباره به معنویت» همان حمایتهای دولت دوم خرداد از افرادی چون حسین حاج فرج دباغ (عبدالکریم سروش) و کرسی و بها دادن به مجتهد شبستریهاست؟ مطرح شدن نظریه «قبض و بسط تئوریک شریعت» از سوی سروش که شریعت و آموزههای دینی را متزلزل و دارای تاریخمصرف میکند، یا «تفاسیر هرمنوتیکی» مجتهد شبستری از قرآن کریم، نظریه «علمای ابرار» محسن کدیور که در آن ائمه بدون عصمت هستند و تنها علمای مهذبیاند چون سایر دانشمندان امت اسلامی، «راه پیغمبری» صدیقه وسمقی که به صراحت مسأله وحی را به علت نداشتن شاهد زیر سؤال برده است، دقیقاً با کدام معنویتِ جوشیده از متن و بطن تعالیم اسلامی که از آن سیدروحالله موسوی خمینی و بسیجیانش تربیت شدهاند، سازگاری دارد؟
از حقیقت تا عمل فرسنگها فاصله است
آذر منصوری در ادامه از عدالت، آزادی و مردمسالاری سخن رانده است.گویی مدینه فاضله نبوی به یُمن اندیشههای روشنفکرمآبانه و سیاست لیبرالیزه شدهای که حسین بشیریه و دوستانش برای دولتمردان طراحی میکردند، در دوره ۸ ساله آنان به منصه ظهور رسیده و تجلی یافته است. فارغ از بحثهای تکراری در باب چیستی مردمسالاری در اندیشه طیف اصلاحات و مقایسه آن با تعالیم انقلاب اسلامی و امامین آن تنها یک پرسش مطرح میشود و آن این است که با وجود چنین تفسیر مثبت و زیبایی که دبیرکل حزب اتحاد ملت برای دوم خرداد طرح کرده است، چرا اصلاحات ۸ سال بعد از دوم خرداد و در سال ۱۳۸۴ از انتخابات شکست خورد و ردای ریاستجمهوری را به رقیب سرسخت خود واگذار کرد؟ مگر نه آنکه این فعال اصلاحطلب مینویسد: «دوم خرداد، نه روزنه که افقی بود به سوی آنچه در پس همه این مبارزات و مجاهدتها، همه ایرانیان و آزادیخواهان طرفداران گذار در جستوجوی آن بودند. «خاتمی» بدون پیشوند و پسوندهای مرسوم آمد، از صلح، گفتوگو، توسعه، مردمسالاری و آزادی حق مخالف و رواداری و ایران برای همه ایرانیان گفت.»
سید محمد خاتمی
یا حقیقتاً عمل و کلام آنها چندان تفاهم و سازگاری باهم نداشته است که مردم، رقیب آنها را برگزیدند که خود در سطور پایانی به این حرف اقرار میکند و مینویسد: «دوم خرداد فرصتی نیز برای مصلحان دموکراسیخواه بود تا با هدف قرار دادن قدرتمندسازی جامعه، مسیر تواناسازی حکمرانی را فراهمتر کنند. اما آنها نیز قدر این فرصت را ندانستند.»
یا از دیگر سو جامعه ایرانی، آن هم در گستره عظیمی نمکنشناسی به حق اصلاحطلبان کردهاند. قول اخیر را اگر بپذیرند به شعار و کلیشه همیشگیشان در باب «توجه به خواسته مردم» پشت کردهاند: «او [سیدمحمد خاتمی] شاید حرف جدیدی نزد، اما به یاد همه ما آورد که رمز و راز دور کردن همه تهدیدهای درونی و بیرونی توجه به خواست مردم، شنیدن صدای مردم و آشتی و گفتوگوی صادقانه با مردم است.» البته که مردم ایران بلوای ۱۳ سال پیش را فراموش نکردهاند و بحمدالله معنای احترام به انتخاب مردم را هم از به آشوب کشیدن کشور و امنیتی کردن فضای جامعه به وسیله طیف اصلاحات فهمیدند!
منطق و روشی به نام «مغالطه»
سیاستمدار اصلاحطلب کشور در بخشهایی از این یادداشت خود آورده است: «[دوم خرداد] امیدی که در دل خود، روزگاران گذشته و صفی از مبارزان را به یادت میآورد. از او که به بهای پیشرفت و اصلاح و استقلال ایران با خون خود حمام فین کاشان را تاریخی کرد تا آن که محصور احمدآباد شد و نشانش را پس از سالها در همانجا میجوییم، تا آزادیخواه نستوه انقلاب که فریاد مداومش مبارزه با استبداد بود و خمینی کبیر که مردم را ولی نعمت خود نامید و همه زنان و مردانی که تاریخ زندگی آنها سراسر مبارزه در برابر استبداد است و تلاش و تابآوری برای آزادی و حصول آنچه صلاح سرزمین ایران و مردم آن است.»
گریز دیگری که نویسنده در این یادداشت میزند، ردیف کردن تصریحی و تلویحی تعداد زیادی از رهبران و مبارزان انقلاب اسلامی به عنوان رهبران دوم خردادی است که از همان جنس حرکت در سایه و ابهام برای مصادره به مطلوب کردن نامهای بزرگ و به خدمت در آوردن آنها در مسیر اهداف خود است.
وی بیآنکه خطوط گسل گفتمان دوم خرداد را در مقایسه با مشی و مرام رهبران واقعی جمهوری اسلامی نشان دهد، طیفی غیرمنسجم از شخصیتهای متفاوت را رهبران دوم خرداد میشمارد و در این مسیر حتی از خرج کردن امام خمینی برای تلقین دوم خرداد به عنوان تراز انقلاب اسلامی نیز دریغ نمیورزد. و کیست که نداند گفتمان دوم خرداد و تداوم نظری آن تا کنون که به جریان تجدیدنظرطلبان منتهی شد، چیزی جز انفصال از خط انقلاب و گفتمان امام خمینی و انفکاک نظری و عملی از تراز انقلاب اسلامی نبود. آیا جریانی که تئوریسین آن نظیر اکبر گنجی با وقاحت تمام میگوید: «اصلاح طلبان امام را به موزه میبرند» با مشی و نگرش امام امت سازگاری دارد؟ تفکر سیاسیای که با رهیافتهای به اصطلاح فقهی محسن کدیور شبانه روز در تلاش است ولایتفقیه را خدشه دار کند، چگونه میتواند خود را در امتداد نهضت اسلامی سال ۵۷ بداند؟
دبیر حزب اتحاد ملت نوشته است: «دوم خرداد، نه روزنه که افقی بود به سوی آنچه در پس همه این مبارزات و مجاهدتها، همه ایرانیان و آزادیخواهان طرفداران گذار در جستوجوی آن بودند. خاتمی بدون پیشوند و پسوندهای مرسوم آمد، از صلح، گفتوگو، توسعه، مردمسالاری و آزادی حق مخالف و رواداری و ایران برای همه ایرانیان گفت. خاتمی حرفهایی را زد که سالها در انتظار شنیدن آن بودیم.» منصوری البته ابایی از به کار بردن واژه «گذار» برای تعیین موقعیت مفهومی دوم خرداد ندارد و با اینکه تلاش میکند، دوم خرداد را به سرمایه شخصیتی امیرکبیر و مصدق و امام خمینی منسوب کند، اما ماهیت آن را گذار از مرحله آغازین انقلاب اسلامی به سوی اهداف دوم خرداد میشمارد.
وی گفتار رئیس جمهور دوم خرداد را آمال خود و طرفدارانش خوانده که گویی حسناتی مهجور در دوران پیش از خود بوده است. ۸ سال دولت اصلاحات و ۸ سال سردمداری جریان تدبیر و امید که سر جمع ۱۶ سال است، فرصت کمی بود برای محک زدن اندیشههای نظری اصلاحطلبان؟ فارغ از ماهیت «گذار» و تناسب آن با نظام جمهوری اسلامی و روح سیاسیاش یعنی ولایت فقیه، باید گفت چنین تعابیری تنها انتزاعیاتی هستند که دولتهای اصلاحات نه تنها در عملی کردنشان عاجز بود، بلکه با دریافت روشهای نامناسب در عرصههای گوناگون هرچه بیشتر فاصله مردم با دولت نه، بلکه فاصله جامعه با حاکمیت را هم افزایش داد.