وقت آن رسیده است که پس از ۴ دهه از وقوع انقلاب اسلامی به بررسی کارنامه جمهوری اسلامی ایران در یکی از آرمانها و ایدههای مهم خود یعنی «صدور انقلاب اسلامی» بپردازیم و در نقدی بدون تعارف، نقاط ضعف خود را در برقراری ارتباط مؤثر فرهنگی با سایر ملتهای جهان تشخیص دهیم.
از این رو به دنبال تمام دریچههایی در فرهنگ میگردد که از آنها به سوی سایر ملتهای جهان نگریستهایم. در هفدهمین مطلب از این پرونده، به سراغ یکی از مبلغین مهاجر سرشناس از آمریکای لاتین رفتیم تا اشکالات ساختاری در برقراری ارتباط فرهنگی با دیگر کشورها را از زاویهدیدی جدید به نقد و تحلیل بگذاریم.
بدون تردید مهمترین بخش دیپلماسی فرهنگی ایران را حرکت «تبلیغ» تشکیل میدهد که زیر نظر حوزههای علمیه در حال انجام است و میزان همبستگی آن با سایر ساختهای فرهنگی کشور از یک سو و میزان تأثیرگذاری اعزام مبلغین به عنوان یک ساخت مستقل فرهنگی و ظرفیتی عظیم از سوی دیگر، از جمله مسائلی است که باید مورد مداقه قرار گیرد.
سهیل اسعد، فعال فرهنگی لبنانی-آرژانتینی که با فعالیت عمده در منطقه آمریکای لاتین شناخته میشود، نه تنها از این حیث که سابقه دو دهه تبلیغ و درگیری مستقیم با ساختار حوزه را در کارنامه دارد، در این پرونده مهمان مهر شد بلکه از این جهت که به واسطه تحصیلاتش در عرصه تئاتر با عرصههای هنری هم آشنایی دارد، در این گفتوگو به ارزیابی و سنجش نسبت قالب فرهنگی تبلیغ با سایر قالبهای فرهنگی هم پرداخته است.
در بخش اول از این گفتوگوی خواندنی، بانشاط و بیپرده با اصلیترین موانع ایران در دیپلماسی فرهنگی خصوصاً در قالب تبلیغی حوزههای علمیه، از نگاهی جدید مواجه خواهید شد.
*به طور کلی حرکت ایران را در مسیر برقراری ارتباط فرهنگی با سایر ملتهای جهان چطور ارزیابی میکنید؟
ارزیابی ارتباط یک کشور با کل جهان، سوال سختی است و اگر بخواهیم ارزیابی دقیقی داشته باشیم باید منطقه به منطقه و کشور به کشور بررسی کنیم. طبیعتاً ایران در برخی جاها موفقیت کمتری داشته و در برخی جاها بیشتر؛ در بعضی جاها فعالیت بیشتر داشته و در بعضی جاها فعالیت بیشتر؛ در بعضی از جاها امکانات خیلی بیشتری گذاشتهاند و در بعضی جاها کمتر. بنابراین ارزیابی کلی نمیشود کرد که بگوییم آیا ایران موفق بوده یا موفق نبوده است.
*پس برویم سراغ منطقه آمریکای لاتین
در منطقه آمریکای لاتین تقریباً حرکت، حرکتی بود که مسائل فرهنگی در آن اولویت نداشت که بگوییم کل امکانات را برای ارتباط فرهنگی گذاشتهاند. آمریکای لاتین که به قول مقام معظم رهبری، عمق استراتژیک جمهوری اسلامی ایران است، بیشتر در فضاهای غیرفرهنگی مورد توجه دستگاه حاکمیتی کشور بوده و مسائل مربوط به سیاست و امنیت و اقتصاد بیشتر در آن اولویت داشته است.
اما در مسائل فرهنگی چند نوع کار داشتهایم. یک سری کارها کاملاً مرتبط با خود نظام و ساختار دولت بوده است مثل بخشهای فرهنگی سفارتخانهها یا رایزنهای فرهنگی که توسط سازمان فرهنگ و ارتباطات منصوب میشوند. یک سری کارهای دیگر که به طور غیر مستقیم مرتبط با فرهنگ بودهاند. مثل کارهایی که بومیها انجام میدهند و کمکهایی از سوی دولت، حوزه علمیه، بعضی دفاتر مراجع و بعضی از خیرین ارسال میشود. خیلی از این فعالان فرهنگی یا تربیتشده جمهوری اسلامی هستند یا فارغ التحصیل دانشگاهها و حوزههای جمهوری اسلامی هستند و میتوان گفت که این ارتباط هم به نوعی از طریق ساختاری میسر شده است.
ارزیابی بنده از میزان موفقیت ایران در این ارتباط فرهنگی با منطقه آمریکای لاتین، «متوسط» است. یعنی نه میشود گفت که خیلی خیلی موفق بوده و نه میشود گفت که خیلی خیلی عقب افتاده است. یک حد متوسطی دارد چون امکانات و نیرویی که ما داشتیم چه از نظر کمّی و چه از نظر کیفی، امکانات و نیروی متوسطی بود.
البته اهدافی هم که داشتیم اهداف متوسطی بوده است. من در ارزیابی سعی میکنم معمولاً با واقعیتهایی که این مسیر داشته بسنجم یعنی مثلاً هدف ما در این ارتباط «انقلاب فرهنگی» بوده است؟ نه! چنین چیزی نبود. یا مثلاً هدف ما، پوشش کل وسعت جغرافیایی منطقه بوده است به این معنا که در کل نقاط منطقه حضور داشته باشیم؟ نه! چنین هدفی نداشتیم. آیا امکاناتی که برای تحقق این اهداف داده شده، امکانات خیلی خیلی عظیمی بوده است؟ نه! فلذا طبق این اهداف و این نوع مدیریت و برنامهریزی و این نوع نیروی و امکاناتی که داشتهایم، کار موفق بوده است.
ارزیابی بنده از میزان موفقیت ایران در این ارتباط فرهنگی با منطقه آمریکای لاتین، «متوسط» است. یعنی نه میشود گفت که خیلی خیلی موفق بوده و نه میشود گفت که خیلی خیلی عقب افتاده است. یک حد متوسطی دارد چون امکانات و نیرویی که ما داشتیم چه از نظر کمّی و چه از نظر کیفی، امکانات و نیروی متوسطی بود
*چند نمونه از این موفقیتها را که ملموستر باشند ذکر کنید
یکی خود حضور مکتب اهل بیت (ع) در فضای فرهنگی بین مسلمین است. چرا که به لحاظ تاریخی، شیعه هیچ وقت در معادلات حاضر نبوده است. همیشه مساجد، حوزههای علمیه یا مدارس یا مراکز فرهنگی متعلق به اهل تسنن بوده است یعنی ما هیچ وقت نه رسمی و نه غیر رسمی حضوری نداشتهایم. شیعیان اهل بیت معمولاً مهجور و مطرود و ضعیف بودهاند.
بنابراین یکی از دستاوردهای مهم جمهوری اسلامی در این راستا این است که به شیعیان اهل بیت (ع) هویت داده و از لحاظ معرفتی سطح آنان را بالا برده و از لحاظ نفوذ فرهنگی یا تأثیرگذاری فرهنگی، مجالی داده تا شیعیان جزو معادلات باشند.
یعنی تا پیش از انقلاب اسلامی همیشه اگر میپرسیدید که نماینده مسلمانان در فلان کشور کیست؟ همیشه یک شخصیت سنی معرفی میشد. سطح این نمایندگی چه بود؟ این نماینده معمولاً یک قصاب یا یک نانوا بود که چون کمی عربی یا قرآن خواندن بلد بود، میشد مرجع دینی ما و نماینده مسلمانان. کاری که جمهوری اسلامی ایران کرد این بود که تقریباً در کل منطقه الان نمایندگی رسمی مسلمانان به دست شیعیان اهل بیت (ع) است.
سطح این نمایندگان هم سطح بالایی است. یعنی بین این افراد ما دوستانی داریم که در سطح «حجت الاسلام و المسلمین» یا «دکتر» یا «استاد دانشگاه» یا «مولفین کتاب» مطرح هستند. در میان آنها افرادی داریم که مسلط به سه یا چهار زبان هستند افرادی داریم که خودشان مراکز یا مساجد یا حوزههایی را راهاندازی کردهاند. خود اینها اهرمهای موفقیت جمهوری اسلامی بودهاند.
یکی دیگر از موفقیتهای جمهوری اسلامی، بومیسازی حرکت فرهنگی در این مناطق است. میدانید مسلمانانی که ساکن کشورهای دیگر هستند، معمولاً فضایشان، فضای عربزبان مهاجرین لبنانی، سوری، فلسطینی و در عالم سنی، مصری و اردنی است یا نهایتاً ایرانی و عراقی هستند. در هر صورت فضای فرهنگی دست اینهاست.
اما کاری که در آمریکای لاتین محقق شده این است که الان حرکت اسلام، یکی حرکت کاملاً بومی است یعنی مثلاً اگر به مسجدی سنی در بوینسآیرس، مکزیک یا هرجای دیگری در آمریکای لاتین وارد شوید، خطبهها به زبان عربی خوانده میشود و بیشتر مردم از محتوای آن محروم میشوند. اما اگر وارد مساجد ایرانی شوید، فضا کاملاً اسپانیاییزبان است. از کتابهایی که بین مسلمانان توزیع میشود گرفته تا فعالیتهای فرهنگی که برگزار میشود، به زبان بومی است و این یکی از دستاوردهای مهم این حرکت است.
آخرین نکته هم اینکه کار در دو سطح جلو رفته است؛ یکی سطح مردم و دیگری سطح نخبگان و مسئولان دولتها. یعنی این دیپلماسی که در حال بررسی آن هستیم دو بعد اساسی داشته: هم بر تودههای مردم مؤثر بوده به طوری که مثلاً در یک راهپیمایی در آرژانتین در دفاع از حزب الله در ایام جنگ ۳۳ روزه، ۵۰ هزار نفر به خیابان میآیند. این به همت مسجد ما محقق شد. این تأثیرگذاری در سطح مردم است.
دیگری هم تأثیرگذاری در سطح نخبگان است که مثلاً بنده در کلیسایی سخنرانی میکنم و رئیسجمهور آنجا میآید و حضور پیدا میکند. این دو سطح از کاری است که جمهوری اسلامی در آنها موفقیت کسب کرده است.
*تبلیغ چه سهمی از ارتباط فرهنگی ما با سایر کشورهای جهان را به خود اختصاص داده است؟
تبلیغ با روش ما که کاملاً سنتی است و یک روحانی میآید مسجد میسازد و قرآن میخواند و فعالیتهای فرهنگی در این قالبها را انجام میدهد، افق را خیلی محدود میکند چون این نهایتاً میشود یک کار دینی. شما میدانید دین در غرب جایگاه خاصی ندارد که بگوییم اگر میخواهیم با یک ملت یا حکومت مرتبط شویم، بتوانیم توسط دین، این ارتباط را سامان دهیم.
بنابراین یکی از دستاوردهای مهم جمهوری اسلامی در این راستا این است که به شیعیان اهل بیت (ع) هویت داده و از لحاظ معرفتی سطح آنان را بالا برده و از لحاظ نفوذ فرهنگی یا تأثیرگذاری فرهنگی، مجالی داده تا شیعیان جزو معادلات باشندالان تمام آنهایی که پروژه نفوذ فرهنگی دارند از هر چیزی استفاده میکنند الّا دین! از ورزش ورود پیدا میکنند تا هنر و مسائل دانشگاهی، آخر همه اینها دین ممکن است قرار بگیرد. ما تمام این مقدمات را حذف کردهایم و چسبیدهایم به دعا و نماز. قدرت اینها به عنوان کار بینالمللی و ایجاد نفوذ و ارتباطگیری و توسعه فرهنگی بسیار محدود است.
نه اینکه دین ما محدود باشد بلکه مفهومی که آن کشورها از دین دارند، محدود است. مثل این است که شما بین بچههای ۱۰-۱۲ ساله برای جذب بچهها به درس از ریاضیات شروع کنید! خب ریاضی واقعاً چقدر میتواند در مقابل یک بستنی یا توپ فوتبال برای یک بچه جذابیت داشته باشد. دین با این سبک و قالب، چندان قدرت جذب ندارد. آن هم دینی که ما داریم معرفی میکنیم.
ممکن است بگویید بودیسم چرا انقدر موفق شده است؟ یک زمانی شما دین را به عنوان یک مسئله کاملاً معنوی مطرح میکنید که جذابیتی به آن صورت ندارد چون دغدغه معنوی به آن شکل در جهان وجود ندارد. یک زمانی هم دین را به عنوان یک قدرت مادی مهم مطرح میکنید مثل همین جریان روانشناسی مثبتگرا و موفقیت و چطور پولدار شویم و امثالهم که دین نیستند اما جذابیت بیشتری دارند.
با تمام این محدودیتها میتوان گفت که ارتباط ما ارتباط بدی نبوده اما در هر حال باید تاکید کنم که شخصاً این روش را آن قدرها به عنوان روش جذب قلوب و ایجاد تحول قبول ندارم.
*طبق گفتههای شما، ابزارهای سنتی تبلیغ برای برقراری ارتباط با تمام توان کارآمد نیست. ایران تا چه اندازه از سایر ابزارهای فرهنگی همچون سینما، کتاب، تئاتر و موسیقی برای برقرار کردن این ارتباط فرهنگی استفاده میکند؟ خودتان این شکل ارتباط را تجربه کردهاید؟
من چون خودم به شرایط نظام و اهداف و روشهای آن مقید هستم متأسفانه نتوانستهام از این چارچوبی که به ما ارائه شده خارج شوم.
*یعنی این، توقع حاکمیت است که از این توان فرهنگی استفاده نشود؟
نمیدانم توقع حاکمیت است یا فرهنگ حاکمیت. من احساس میکنم خیلی از این چیزها، مسائل فرهنگی است. حالا خود ما که در حوزه هستیم؛ مثلاً در حوزه آدم چقدر میتواند بگوید موسیقی چه جایگاهی در دنیا دارد تا حوزه بفهمد که موسیقی میتواند راهی باشد برای جذب خیلی از قلوب. نه تنها موسیقی اصلاً به طور کلی هنر را چقدر توانستهایم در حوزه به عنوان ابزار تبلیغی به کار بگیریم.
البته قطع نظر از این نگاه، استفاده از هنر هم نیاز به امکانات خاصی دارد. من اگر بخواهم سخنرانی کنم ده تا صندلی و یک میکروفون کافی است اما بخواهم فیلم بسازم یا یک گروه موسیقی را ببرم، این طور نیست. بنابراین مشکلی که ما فعلاً داشتهایم مشکل ساختار است که ساختار، قابلیت اجرای غیر از آن چیزی که برای خودش مطرح است را نمیدهد.
*خود شما چرا به این قاعده و شرایط مقید بودهاید؟ به علت امکانات یا مثلاً اینکه اگر به سمت استفاده از ابزارهای هنری میرفتید مورد مواخذه قرار میگرفتید؟
من چون دیگر ملحق شدهام به ساختاری که در منطقه موجود بوده، تلاشی برای بهم ریختن آن نکردهام. من وقتی وارد حوزه شدم، جمهوری اسلامی ایران ۲۰ سال بود که داشت در منطقه کار میکرد و ساختار ایجاد شده بود و همه مراکز و اماکن ساخته شده بودند. یعنی فقط وارد این ساختمان شدم و جزئی از فرایند مهندسی این ساختمان نبودم. یعنی به لحاظ زمانی متاخرتر بودم.
*به نظر شما این روش درست است که تمام بار دیپلماسی فرهنگی را به دوش تبلیغ بیندازیم یا میشود از سایر قالبهای فرهنگی و هنری مثل سینما و تئاتر و موسیقی برای برقراری این ارتباط بهره برد؟
من استفاده از ابزار و حتی استفاده از یک روش خاص را مرهون هدف میدانم. تا به من نگویند هدف چیست نمیتوانم بگویم کدام ابزار قابل استفاده است. کارها با هدف جلو میرود. چیزی که من دیدم این است که اصلاً هدف خاصی وجود ندارد که ما بیاییم استفاده از سینما را برای مثال به طور جدی مطرح کنیم.
*یعنی ما اصلاً هیچ هدف خاصی را برای ارتباط گرفتن با ملتی مثل مردم آرژانتین تعریف نکردهایم؟!
من نمیدانم بالا بالاها چه اتفاقی دارد میافتد اما پایین که میآیم میبینم ظاهراً هدف خاصی نیست. نه تنها کشوری مثل آرژانتین بلکه جایی مثل برزیل هم که در آمارها داریم که آنجا یک میلیون شیعه از مهاجران لبنان دارد! بزرگترین جامعه مهاجر لبنانی در جهان در برزیل است. اما باز هم همان یک مسجد و دعا و نماز است. بنابراین انگار که خیلی متمرکز بر هدف خاصی نیستند.
*علتش ممکن است عدم شناخت ما از ظرفیتهای چنین جامعهای در آمریکای لاتین باشد و اینکه فکر نمیکنیم چه تأثیرات استراتژیکی ممکن است برای ایران یا شیعیان جهان داشته باشند؟
اینکه میگویم امکانات نیست یعنی برای اهداف فرهنگی امکانات نیست وگرنه در فضای سیاسی و امنتی و نظامی بیایید الی ماشاالله اهداف دارند، امکانات دارند، نیرو دارند، بودجه دارند. لذا باید بگویم فرهنگ اولویت نظام نیستبه نظر من علتش محدودیت حجم است. مثل برزیل ۲۰۰ کشور داریم اما جمهوری اسلامی هم امکاناتش محدود است هم امکان ورود به همه ساحتها را ندارد و هم از جهت نیرو کمبود دارد. به نظر من نیازها و خلأهای جهان خیلی زیاد است و جمهوری اسلامی نتوانسته است همه را پوشش دهد.
*قبل از مرحله امکانات در مرحله هدفگذاری نقصی نداریم؟ به نظر شما اصلاً شناخت درستی از ظرفیتهای آنها وجود دارد؟
آن هدفگذاری مگر مرتبط با امکانات نیست؟ یعنی وقتی دارید هدفگذاری میکنید امکانات خودتان را در نظر نمیگیرید؟ یعنی مثلاً چند تا روحانی میشناسید که پرتغالی بلد باشند؟ مثلاً الان ترکیه وقتی میخواهد در منطقه آمریکای لاتین کار فرهنگی کند مثلاً ۲۰۰ دانشجو را میفرستد آرژانتین تا به زبان لاتین درس بخوانند. بعد از ۱۰ سال ۲۰۰ تا دکتر ترکی مسلط به زبان اسپانیایی داریم که پاسپورت اسپانیایی دارند و گاهی همسر آرژانتینی هم گرفتهاند یعنی دیگر «مِنهُم» هستند. از آنها شدهاند. تازه میگوید با این ۲۰۰ تا چه کار کنیم؟ آموزشگاه زبان ترکی باز میکند؛ طریقه صوفیه درست میکند؛ رستوران غذای ترکی درست میکند؛ دانشکده علوم شرقشناسی باز میکند؛ دارالترجمه درست میکند؛ خب این کار فرهنگی است! ما چنین کاری کردهایم؟ چنین امکانی داریم؟ پس این میشود هدفگذاری مرتبط با امکانات.
*این چیزی که فرمودید دقیقاً مرتبط با هدف شما و میزان شناخت و ارادهتان برای برقراری ارتباط فرهنگی با آن کشور است. چون فرستادن ۲۰۰ دانشجو به یک حوزه زبانی احتمالاً کار بسیار کمهزینهتری از اقداماتی است که ما داریم انجام میدهیم و خودش میتواند در میانمدت مولد اقتصادی و فرهنگی هم باشد. الان ما بیش از اینها بودجه میگذاریم
بله عرض کردم. بودجه کم نیست بلکه اولویتها فرق میکند. بگذارید صریحتر بگویم. در همان منطقه آمریکای لاتین مثلاً اگر من بخواهم یک کنگرهای برگزار کنم برای حمایت از فلسطین و علیه صهیونیستها شاید تا یک میلیون دلار هم به ما پول بدهند اما اگر بخواهم یک استاد قرآن بفرستم، پول بلیتش را هم به ما نمیدهند! میگویند بودجه نیست!
میخواهم شفاف بگویم. تعارف که معنا ندارد در این موضوع! اینکه میگویم امکانات نیست یعنی برای اهداف فرهنگی امکانات نیست وگرنه در فضای سیاسی و امنتی و نظامی بیایید الی ماشاالله اهداف دارند، امکانات دارند، نیرو دارند، بودجه دارند. لذا باید بگویم فرهنگ اولویت نظام نیست.
*تلخ است… با تمام اینها به نظر میرسد تنها بخشی که در قانع کردن نظام برای اهداف فرهنگی در ارتباط با سایر ملتهای جهان موفق بوده همین بخش تبلیغ است. چون ما حتی رسانههایمان هم در کشورهای دیگر فعال نیستند! نه آنها را برای خودشان بازتاب میدهیم، نه خودمان را برای آنها بازتاب میدهیم و نه حتی آنها را برای خودمان بازتاب میدهیم! ظاهراً تنها ظرفیت موجود تبلیغ است. خود بخش تبلیغ چقدر در قانع کردن حاکمیت برای ضرورت حضور فرهنگی در کشورهای دیگر تلاش کرده و چه موانعی سر راه این اقناع بوده است؟
چون به رسانه اشاره کردید اول یک نکته را بگویم. ببینید آن چیزی که ما از کلمه «ارتباط» متوجه میشویم یعنی یک «امر دوطرفه». در این دو طرف ارتباط متحقق میشود. یعنی هم از طرف اول باید به دوم چیزی برود و هم از طرف دوم به اول. مشکلی که ما با فضای رسانهای و مسئله ارتباط داریم این است که ما ارتباط را متوجه نشدهایم.
ما میخواهیم فقط ما باشیم یعنی به ما مجال بدهند؛ درها را باز کنند برای حضور ما؛ به ما تریبون و میکروفون بدهند؛ اصل ارتباطات بینالمللی دوطرفه است. یعنی مثلاً من یک چیزی را میفرستم شما پخش کنید و شما هم یک چیزی میفرستم من باید پخش کنم. ما اینجا در جمهوری اسلامی ایران متأسفانه به یک بنبست میخوریم.
میخواهیم استاد بفرستیم فلان دانشگاه ونزوئلا تدریس کند. اما ما هم اجازه میدهیم فلان استاد ونزوئلایی بیاید در دانشگاه ما تدریس کند؟ نه اجازه نمیدهیم. در رسانه هم همین است؛ در نظام آکادمیک هم همین است. در هنر هم همین است.
یعنی ایران مثل یک صندوق قفل است. از این صندوق چیزهایی خارج میشود اما چیزی داخل نمیشود. لذا اگر میخواهید ارزیابی دقیقی داشته باشید من از آخر بگویم: با این سبک و روش هیچ ارتباطی با دنیا برقرار نخواهیم کرد! هیچ ارتباطی! این را عرض میکنم چون دغدغه شخصی خودم همین است و شخصاً وارد در این طوفان بودهام.
طرف آمده و از ما پذیرفته است که ما هزار روحانی به کشورش بفرستیم تا پخش بشوند و کار کنند اما ما حاضر نبودیم یک نفر را از آنها بپذیریم. همین مسئله در تبلیغ هم هست. یکی آمد پیش من و گفت: «آقا، شما چقدر خوب از آزادی ما استفاده میکنید و میآیید از امیرالمؤمنین و حسین میگوئید اما وقتی ما میخواهیم بیاییم ایران از حضرت عیسی بگوییم اجازه نمیدهید!»
شما چه جواب میدهید اگر این را به شما بگویند؟ شما چقدر خوشحال میشوید که امثال سهیل اسعد بروند در کلیسا سخنرانی کند و قرآن بخواند و اذان بگوید و همه کف بزنند؛ چقدر؟ اما یک کشیش بیاید در مسجد و هیئت شما این کار را انجام بدهد خوشحال میشوید؟
بنابراین این مشکلی است که ما داریم در جمهوری اسلامی. ما اساساً قابلیت مرتبط شدن با بقیه را نداریم چرا؟ چون ارتباط یک امر دوطرفه است و ما آن را کلاً یکطرفه فهمیدهایم. تلخ است، هان؟ (تلخ میخندد)
*بله و تلخیاش بیشتر از این جهت است که انقدر این اشکال عمیق است که به نظر نمیآید بشود حلش کرد! بیایید از یک سوی دیگر وارد شویم تا شاید قدرت اقناع آن در وجود چنین معضلی در رده حاکمیتی بالاتر برود. در دیپلماسی عمومی همیشه یک سمت دولت یک کشور وجود دارد و در سمت دیگر ملت کشوری دیگر و این یعنی یک دولت میخواهد راه خود را به افکار عمومی کشور مقابل باز کند. در واقع ما هم وقتی از موفقیت یا عدم موفقیتمان در دیپلماسی عمومی حرف میزنیم منظورمان همان ارتباط یکطرفه است. مهمترین گزارههایی که از ایران، حاکمیت ایران و مردم ایران در ذهن مردم منطقه آمریکای لاتین وجود دارد چیست و حاکمیت چطور میتواند این گزارههای منفی را تغییر دهد؟
یعنی ایران مثل یک صندوق قفل است. از این صندوق چیزهایی خارج میشود اما چیزی داخل نمیشود. لذا اگر میخواهید ارزیابی دقیقی داشته باشید من از آخر بگویم: با این سبک و روش هیچ ارتباطی با دنیا برقرار نخواهیم کرد! هیچ ارتباطی! این را عرض میکنم چون دغدغه شخصی خودم همین است و شخصاً وارد در این طوفان بودهاماولاً بگویم که جهل زیادی نسبت به ایران وجود دارد و اصلاً ایران به آن صورت شناختهشده نیست مگر در بعضی کشورها که کار سیاسی بیشتری شده است مثل ونزوئلا و کوبا. بخشی از آمریکای لاتین که کمونیستی و سوسیالیستی است و نسبتاً آگاه هستند و بیشتر هم موضعگیریهای اجتماعی ایران برایشان مهم است و تقابل ایران با آمریکا و امپریالیسم. فضای مقاومت و عدالتخواهی این گروهها هم بیشترین چیزهایی است که از ایران در افکار عمومی وجود دارد.
*گزارههای منفی چطور؟
گزارههای منفی بیشتر در طیفی است که هوادار آمریکا هستند. بیشتر هم حول حقوق بشر در رسانهها مطرح میشود؛ مظلومیت زن در ایران معمولاً خیلی پررنگ میشود. آنهایی هم که با جهل مردم بازی میکنند، عقب ماندگی ایران از جهت علمی را بزرگ میکنند. بحث خشونت و تروریسم و جنگها هم پررنگ میشود.
*رسانههای ما چقدر حضور جدی دارند تا این گزارهها را در افکار عمومی آمریکای لاتین نسبت به ایران تغییر دهند؟
هیسپانتیوی را داریم اما اصلاً نمیتواند با رسانههای دیگری که علیه ایران حرف میزنند رقابت کند. البته آنجا بیشتر هم شرکتهای تلویزیون کابلی فعال هستند و ماهواره وجود ندارد. این شرکتها هم که بیش از ۹۰ درصدشان دست صهیونیستها هستند و اصلاً اجازه نمیدهند ایران بازتاب داشته باشد.
*اگر قرار باشد حاکمیت از ابزارها فرهنگی خود استفاده کند تا برخی از این گزارههای منفی را در افکار عمومی آمریکای لاتین تغییر دهد و مثلاً تصویرشان را از مظلومیت زن در ایران عوض کند، از کدام طریق میتواند اقدام کند؟ بهترین ابزار چیست؟ آیا ابزار تبلیغ در این راستا مؤثر است؟
من که برای ایجاد تحول در افکار مردم غیر از رسانه چیز دیگری نمیشناسم یعنی غیر از سینما و تلویزیون و فیلم و اینها چیزی را مؤثر نمیدانم و حداقل این است که غیر از اینها را تجربه کردیم و جواب نداده است. تبلیغ که میگوئید اگر مثل جماعت تبلیغ باشد که مثلاً در یک کنگره، ۴ میلیون مبلغ جمع میکنیم، بله! خوب است. اما تبلیغ با روش ما که هر سال برای ۶۰۰-۷۰۰ میلیون جمعیت دو تا مبلغ بفرستیم، خیر!
اینکه اصلاً تبلیغ نیست. این یک دروغ بزرگ است که داریم به خودمان میگوئیم. در طول کل ۴۰ سال، ما ۲۰ طلبه تربیت کردهایم! ۲۰ طلبه برای ۲۰ کشور!
اینکه اصلاً تبلیغ نیست. این یک دروغ بزرگ است که داریم به خودمان میگوئیم. در عنوان آمده است «تبلیغ» اما در واقعیت چه؟ … در مقابل هر طلبهای که ما میفرستیم ۱۰۰ طلبه سنی فرستاده میشود. ۱۰۰ طلبه! عربستان سعودی میفرستد، لبنان میفرستد، مصر میفرستد، افغانستان و پاکستان میفرستند، از جنوب آفریقا میفرستند. لذا اگر یک تحول کمی در تبلیغ رخ دهد بله شاید مؤثر باشد.
اما در طول کل ۴۰ سال، ما ۲۰ طلبه تربیت کردهایم! ۲۰ طلبه برای ۲۰ کشور! این تبلیغ است؟ شما میتوانید به این بگویید تبلیغ؟
*تازه از این تعداد هم برخی مثل شما اصلاً محصول تربیت و اراده جمهوری اسلامی به آن معنا نبودهاند بلکه خودانگیخته وارد شدهاند.
حالا حتی اگر این طور هم فرض کنیم باز این تبلیغ نیست. در پاکستان یکی از علما میگفت حوزههای علمی وهابیت سلفی، ۵میلیون طلبه دارند. ۵میلیون طلبه یعنی چقدر؟ فلذا انتظار از این شکل از تبلیغ را کلاً بگذارید کنار.
ادامه دارد…