چندی قبل خبری منتشر شد مبنی بر اینکه در ایالت مریلند آمریکا قرار است حتی سقط جنین ناخواسته بعد از تولد نیز تا 28 روز قانونی شود. بعد از آن سایت سازمان بهداشت جهانی نیز خواهان فراهم شدن همه امکانات لازم برای سقط جنین و قانونی در همه کشورها و در همه زمانهای بارداری شد. تلاش طرفداران سقط جنین برای قانونی کردن از بین بردن جنینهای ناخواسته همچنان ادامه دارد و هربار با اسامی مختلفی دنبال مقبولیت بخشی هستند. یکبار با برچسب حقوق بشری و حق بدن، بار دیگر با بهداشت پزشکی و امنیت روانی و جسمی مادران ناخواسته باردار. آنچه مسلم ماجراست شکل قانونی و حتی اخلاقی دادن به عملیست که نه تنها در اسلام بلکه در گذشته غرب نیز شدیدا نهی شدهاست اما در حال حاضر در حال تغییر به عملی مباح و حتی نوعی انتخاب آزادانه است. اما چرا گرایش به سقط جنین سال به سال در جوامع غربی رو به افزایش است و حتی حکمرانان نیز در حال قانونی کردن و ترویج آن در رسانهها و حتی محصولات فرهنگی خود هستند. با «محمدحسن صادقزاده» پژوهشگر و مستندساز در حوزه جنیست و خانواده گفتگو کردیم.
مساله سقط جنین در کشورهای غربی همیشه مخالفان و موافقان جدی داشته که باهم مبارزه میکردند و علیه هم کمپینهای مختلفی را پیش میبردند. اما در سالهای اخیر گرایش به سقط جنین در قانون دولتها قابل مشاهده است. برخی ایالتها سقط جنین در ماههای آخر را نیز قانونی کردهاند و حتی عدهای پا را فراتر گذاشتهاند و دنبال سقط نوزاد متولد شده هستند؟ به نظر شما ریشه این تمایل چیست؟ و چرا این اتفاقات میافتد؟
نظام اقتصادی غرب، نظامی ست که به آن سرمایه داری و سرمایه سالاری میگویند و این به معنی این است که ابر شرکتها و سرمایه داران، برای به دست آوردن سود بیشتر و بالا بردن سرمایه خود، تمام مناسبتهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی را در این کشورها دستکاری میکنند و تحت شعاع قرار میدهند. مسالهای که این شرکتها در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، با آن مواجه شدند، بحث کارگران و حقوق کارگران بود. به گونه ای که این شرکت ها و نظام سرمایه داری، تمایلشان بر این بود که بتوانند کارگرانی داشته باشند که حداقل دستمزد را بخواهند و بیشترین کنترل را بتوانند روی آن ها داشته باشند و به این نتیجه رسیدند، مساله ای که بسیار روی دستمزد کارگران تاثیر گذار است و باعث میشود قشر کارگر و کسانی که برای آن ها کار میکنند دستمزد های بیشتری بخواهند، بحث خانواده و فرزند است.
کارگری که فرزند داشته باشد، با هر دستمزد و شرایط کنار نمیآید و مطالبات او بیشتر است. خیلی راحت نمی شود ساعت کاری و مکان کاری او را کنترل کرد و تغییر داد. به خصوص اگر این کارگر مورد نظر زن باشد.
پس کارگری که فرزند نداشته باشد یا حداقل فرزند کمتری داشته باشد، برای قشر سرمایه دار خیلی مطلوبتر بود. و همین مساله باعث شد که در اوایل قرن بیستم، بحث کاهش تعداد فرزندان را به جد پیگیری کنند.
شاید برایتان جالب باشد که بدانید در دین مسیحیت، پیشگیری از بارداری به کل حرام است. ولی این شرکتها در اولین قدم و در فرآیند تغییر اجتماعی شان، پیشگیری از بارداری را ترویج دادند و قانونی کردند. مثلا در آمریکا تا مدت خیلی زیادی غیر قانونی بود ولی اینها لابی کردند و قانونی اش کردند و کلی فرآیندهای پیشگیری از بارداری و حتی عقیم سازی را پیش گرفتند تا بحث کاهش فرزند را جلو ببرند.
سقط جنین چطور ظهور کرد؟
بعد از آن، در دهه ی 60 ، قدم بعدی ای که برداشتند، بحث پیگیری سقط جنین بود. مخصوصا که در آن زمان، با جنبش فمنیستی، قشر زن کارگر خیلی بیشتر شده بود و روز به روز تعداد کارگرهای زنی که برای این شرکت ها کار میکردند، بیشتر شده بود و برای همین خیلی مهم بود که این ها بتوانند کاری کنند که فرزند آوری در بین زنان کمتر شود، چون زنی که فرزند داشته باشد، کیفیت کاری که می تواند برای این شرکت ها ارائه دهد و دستمزدی که میخواهد به شدت تغییر میکند و این به ضرر شرکت ها بود.
برای همین همیشه یک عامل مهم و اصلی پشت کاهش نرخ فرزند آوری، این ابر شرکت ها بودند که حالا بزرگترین مرکزی که در آمریکا سقط جنین ارائه می دهد، مرکز «پلند پرنتهود» است. و ریشه پلنت پرنتوت برمیگردد به افراد و سازمانهایی که پایه گذارشان تحت حمایت بنیادهای شرکت های بزرگ و بالاخص بنیاد راکفلر بودند. در زمینه ی کاهش نرخ فرزند آوری، بنیاد راکفلر بسیار تاثیر گذار بود. به طوریکه نوه «جان دیویس راکفلر» بزرگ، خودش رسما اعلام کرد که میخواهد بزرگ ترین ماموریت خودش را از لحاظ اجتماعی، کاهش نرخ فرزند آوری قرار دهد. که موفق هم شد.
و همینطور وقتی که در دهه 60 و 70 میلادی، جنبش حمایت از سقط جنین شکل گرفت، این شرکت ها به شدت پشتیبانی رسانهای، فرهنگی و اجتماعی کردند. شما اگر شرکت های بزرگ رسانه ای شبکه های بزرگ تلویزیونی و هالیوود را نگاه کنید، همه ی آن ها به شدت از سقط جنین حمایت می کردند. ما شاهد بودیم فیلم هایی که توجیه کننده سقط جنین هستند از اسکار جایزه میگرفتند، یک نمونه اش The Cider House Rules بود که به نوعی این نظام سرمایه داری تمام توان رسانه ای خود را گذاشت تا بتواند سقط جنین را ترویج دهد.
تا اینجا گفتیم طرفداران سقط جنین بدنه سرمایهدار در حاکمیت غرب بودهاست. طیف مردمی طرفدار سقط جنین چه کسانی بودند؟
عامل دومی که باعث شده بود سقط جنین ترویج پیدا کند و در غرب عادی شود، بحث انقلاب جنسی و جنبش بیبند و باری و آزادی جنسی بود که در دهه 60 شکل گرفت. این جنبش عموما از افرادی تشکیل شده بود که، تمایلشان در زندگی این بود که، بتوانند روابط آزاد و لذت های آزاد جنسی داشته باشند، بدون اینکه تعهد ، مسئولیت و خویشتن داری در کار باشد. بتوانند هر چه قدر و با هر تعداد از افراد که دلشان می خواهد بدون اینکه محدود به قالب ازدواج باشد، روابط جنسی داشته باشند. به نوعی لذت جنسی را پیشینه زندگی شان قرار میدادند.
اولین کاری که کرده بودند این بود که هنجارهای جنسی و قوانینی که علیه روابط آزاد جنسی بود در دهه ی 60 برچیده شد. قبل از آن جامعه ی آمریکا جامعه ای بود که روابط قبل از ازدواج در آن امری به شدت نکوهش شده و ناهنجار به شمار می رفت. روابط جنسی قبل از ازدواج، خیانت در ازدواج، روابط همجنس بازی و مسائل دیگر شبیه به این را کاملا آزاد کردند.
ولی در این میلشان به روابط جنسی یک مانع بزرگی بود، درست است که در دهه 60 ، تقریبا قرص ضد بارداری و وسایل پیشگیری عادی سازی شده بود، ولی به هر حال بحث بارداری مانعی برای سبک زندگی بی بند و بار، لذت محور بود.
در روابط خارج از ازدواج و روابط لذت محور جنسی، همیشه یک درصدی به بارداری منجر می شدند. حالا چه بشود اسمش را خطا گذاشت چه اینکه عدهای تمایل به استفاده از این وسایل نداشتند همیشه خطر بارداری وجود داشت و اگر این بارداری پیش می آمد. عملا ضربه بزرگی به سبک زندگی که مدنظر آن ها بود زده میشد. خب در این میان زنان بیشتر آسیب می دیدند. چون زنان خارج از ازدواج، بدون اینکه پشتیبانی داشته باشند، بدون این که مردی، به آن ها متعهد شده باشد و از آنها حمایت کند ، باردار می شدند و این مساله خیلی برای آن ها سخت بود که باردار شوند. و خب همه این ها انگیزهای شد که بروند سراغ آزادی و قانونی شدن سقط جنین.
مردان خواهان روابط آزاد هم نمی خواستند تعهد بدهند و بار فرزندی که به خاطر هوس پرستی روی دوششان افتاده بود را بپذیرند. زنان هم پذیرفتن بچه و مسوولیتهایش وقتی خانواده و تعهدی وجود ندارد بسیار برایشان سخت بود و پشتیبانی نداشتند. وقتی که نوبت به آزادی و قانونی کردن سقط جنین رسید، به هر حال این مساله عمل غیر اخلاقی به شمار می رفت و این مساله در جامعه مسیحی آمریکا و در نگاه دین مسیحیت، از بدو تشکیل نطفه، روح درون نطفه وارد شده است و نطفه یا آن جنین از آن روز اول یک انسان کامل و با روح شناخته می شود و در این نوع نگاه سقط جنین رسما قتل به شمار می رفت. پس باید پوششی به آن می دادند تا بشود این را توجیه کرد. پوششی که مثل همه کارهایی که در قرن اخیر شده بود و آن را توجیه میکرد. بعد از این مساله حقوق بشر و حق زن و مالکیت بدن به وجود آمد. آنها میگفتند چون بارداری در بدن زن رخ میدهد و زن مالک بدن خودش است پس حق دارد جنینش را سقط کند اما حقی برای آن جنین قائل نمی شدند. آن جنین حق بشر بودن نداشت ولی با شعار اینکه هر زن می تواند با بدن خودش هر کاری دلش می خواهد بکند ، این شعار را پی گرفتند و با پوشش حقوق بشری، به دنبال آزاد کردن سقط جنین رفتند. بعدها اسم های دیگر هم روی آن گذاشتند. حق تولید مثل.
در نگاه غربی کلمه «حقوق بشر» بسیار مهم و حتی مهمترین مساله به شمار میآید. برای همین روی این ماجرا پوشش و شعار حقوق بشری گذاشتند که بتوانند سقط را آزادسازی کنند. و اینطوری شد که در سال 1973 ، دادگاه عالی آمریکا، قانونی را تصویب کرد و گفت تا سه ماه در همه ی ایالت ها سقط باید آزاد باشد.
وقتی گفته میشود که بدنه مردمی در آمریکا همچنان مخالف سقط جنین بود چطور نمایندگان سیاسی این کشور سقط جنین را قانونی میکند؟
دقیقا یک نکته ای هم که باید به آن اشاره کرد این است که از آن ابتدا این مساله مساله ای نبود که مردم حامی آن باشند، در اکثر ایالت ها، مردم و عامه ی جامعه سقط جنین را یک امر غیر اخلاقی می دانستند. و این در انتخاب نمایندگانی که به آنها رای میدادند هم مشهود مردم نمایندگانی را انتخاب میکردند که مخالف سقط جنین بودند برای همین در خیلی از ایالت ها قوانینی ضد سقط جنین تصویب شد.
خود ایالت ها و خود آن نمایندگان منتخب شده توسط مردم و آن کنگره های ایالتی مخالف سقط جنین بودند و اگر این مساله به رای عمومی گذاشته می شد جایی تصویب نمی شد. ولی دادگاه قانون اساسی دادگاهی است که توسط مردم انتخاب نمی شود و به شدت تحت تاثیر جناح های سیاسی بود و یک شورای 12 نفره که می توانست تعیین کند که چه قانونی باید اجرا شود و چه قانونی باید لغو شود. این شورا آمد و سقط جنین را آزاد کرد. هر چند اگر به رای مردم و رای نمایندگان مردم بود تصویب نمی شد.
این قوانین روی سبک زندگی و اعتقادات مردم تاثیر داشت؟
قطعا داشت. از آن زمان به بعد ما شاهد یک تغییری در سبک زندگی خیلی از افراد به ویژه افرادی که سبک زندگی لیبرال داشتند بودیم. این طرز فکر در آن ها به وجود آمد که من هیچ مسوولیتی نسبت به فرزند خودم ندارم. و هیچ تعهدی برای حفظ فرزند خودم که توی شکم من است ندارم. این بذری که با آزاد شدن سقط جنین گذاشته شد این تصویر را به وجود آورد که آن چیزی که در شکم مادر است و آن جنین، انسان نیست بلکه یک مشت سلول و یک غده ای است در بدن مادر و همین از بین بردن انسانیت آن جنین به تدریج در طول این سال ها رشد کرد. ابتدای آن که سقط جنین آزاد شد افراد میگفتند که در هفته های اول ، در ماه های اول هنوز بدن شکل نگرفته و هنوز انسان نشده پس اگر سقط بشود مشکل زیادی پیش نمی آید. مخصوصا میگفتند در ماههای آخر که جنین می تواند حس و درد داشته باشد و حتی خارج از بدن مادر زنده بماند در آن شرایط با سقط خیلی نباید راحت برخورد کرد.
ولی وقتی این طرز فکر شکل گرفت که جنین انسان نیست، حقی ندارد، هیچ مسئولیتی ندارد و اهمیتی نباید به آن داد و از آن طرف حقی به افراد دادند که اگر لذت خودشان و تمایلات خودشان با زنده بودن جنین در تضاد بود باید هوس ها و تمایلات خودشون را انتخاب کنند نه جان فرزند، نتیجه اش این شد که آن سقط جنین که اول محدود بود به سه ماه اول، رسید به سه ماه دوم و الان در خیلی از ایالت ها رسیده است به سه ماهه ی سوم و تا لحظه تولد!
جنینی که کاملا شکل گرفته، از هر نظری هیچ تفاوتی با یک نوزاد تازه به دنیا آمده ندارد، کشتن این نوزاد حالا قانونی شده و در نیویورک برای مثال وقتی این آزاد و قانونی شد خیلی از گروه های فمنیستی آمدند در خیابان و جشن گرفتند. درحالی که خیلی از مردم اصلا به نظرشان مساله قابل قبول و قابل هضمی نبود که نوزادی که شکل گرفته و میتواند به دنیا بیاید و زنده بماند و هم درد میکشد، هم هوش و حس دارد به چه حقی میتوان او را کشت؟ ولی این طرز فکری که می گوید لذت فرد، تمایلات فرد، از جان فرزندش مهم تر است متاسفانه حاکم شد.
حالا این عادی شدن سقط جنین چه نتایج و تاثیرات اجتماعی روی جوامع غربی گذاشته است؟
قبل از اینکه سقط جنین آزاد شود یکی از شعار ها و توجیحاتی که مطرح می شد این بود که سقط جنین همیشه صورت میگیرد چه قانونی باشد چه نباشد.آن افرادی که بخواهند سقط کنند میکنند و اگر سقط قانونی باشد حداقل مشکلاتی که در اثر سقط های زیرزمینی به وجود میآید از بین میرود. ولی اتفاقی که در واقعیت افتاد این بود که، با قانونی شدن سقط جنین، سقط جنین نه تنها کاهش پیدا نکرد یا ثابت نماند بلکه به شدت افزایش پیدا کرد. در عرض 5 سال در آمریکا دو برابر شد. دلیلش هم این بود که وقتی سقط جنین آزاد شد خیلی از افرادی که می خواستند روابط جنسی بی بند و بار و بدون تعهد داشته باشند احساس شجاعت بیشتری کردند احساس امنیت کردند از این جهت که تا قبل از آن این طرز فکر توی ذهنشان بود که اگر بارداری پیش آمد، نمی شود سقطش کرد. ولی حالا این قانون جدید این حس امنیت را بهشان داد که فوقش اگر بارداری ای شکل گرفت میشود سقط کرد و از دستش خلاص شد. برای همین روابط غیر ایمن، افزایش پیدا کرد چون حس امنیت روانی به وجود آمد و از یک طرف هم سقط بیشتر شد و از یک طرف خیلی فرزندان بدون پدر هم زیاد شدند. چون به هر حال هرچه قدر این روابط بارداری های خارج از ازدواج بیشتر شود، یک بخشی از آن شاید به سقط منجر شود ولی با این وجود خیلی ها ترجیح می دهند فرزندشان را نگه دارند و همین باعث شد فرزندان خارج از ازدواج هم تعدادشان بیشتر شود. یک بحث بلند و مهمی است کودکان بدون پدر که در یک فضای خارج از ازدواج به دنیا می آیند ، زندگی شان دچار بسیاری از مشکلات میشود به طور مثال دچار بزه و مشکلاتی میشوند که زندگی افراد دیگر را هم تحت تاثیر منفی قرار می دهند.
سوالی که الان پیش میآید این است که خب این سبک زندگی اگر حاکم باشد در آخر به ضرر حکومت و نظام سیاسی است. چون کشور را دچار مشکلات جمعیتی میکند و هزار و یک آسیب مثل همین فرزندان بدون پدر و آسیب دیده به همراه دارد. پس چرا حمایت و ترویج میشود؟
پاسخ سوال اول این است که نظام سیاسی غرب و حکومت های غربی خودشان وام دار نظام اقتصادی و نظام سرمایه داری هستند. آن سیاسیونی که در غرب هستند درواقع نمایندگان ملت و نمایندگان کشور نیستند و خودشان را نسبت به ملت و کشورشان متعهد نمی دانند بلکه نمایندگان آن نظام سرمایه داری هستند و عملا آن نظام سرمایه داری و نظام اقتصادی است که با روشهای مختلف مانند کنترل رسانههای سیاسی و یا لابی گری تعیین میکند که سیاسیون چه تصمیمی بگیرند و چه سیاست هایی را پیاده کنند و چون نظام سرمایه داری و نظام اقتصادی خواستار سقط جنین است، برای همین نظام سیاسی هم که وامدار آن ها و تحت کنترل آنهاست به دنبال ترویج سقط جنین خواهد بود.
شاید عدهای فکر کنند که آن سیاستمدار کشوری مثل فرانسه یا انگلیس و یا آمریکا برایش مهم باشد که نرخ زاد و ولد کشورش دارد می آید پایین و ممکن است به انقراض ملتش منجر شود و در نتیجه فرهنگ و نژاد ملیاش منقرض شود. اما اینطور نیست.
سیاسیون در این کشورها اکثرا دستشان در جیب نظام سرمایه داری و سرمایه داران است و آن چیزی که برایشان اهمیت دارد خواسته های نظام سرمایه داری و نظام اقتصادی است. و نظام سرمایهداری هم که دوست دارد فرزند آوری افراد کمتر شود. پس تکلیف سیاستمدار وابسته هم مشخص است.
پس تکلیف کاهش و پیری جمعیت در این کشورها چه میشود؟
غرب سعی می کند به جای افزایش نرخ زاد و ولد این بحران را به جای فرزند آوری در داخل با آوردن مهاجر از خارج حل کند که اکثر سیاست مرزهای باز که در غرب شاهد بودیم دلیلش این بود و خب نظام سیاسی هم از مهاجر بدش نمی آید چون باز مهاجرین عموما دستمزد های کمتری میگیرند که برایش خوب است. مهاجرین عموما پایگاه اجتماعی و پشتیبانی خانوادگی ندارند در کشوری که به آن مهاجرت می کنند برای همین وابستگی شان به آن نظام اقتصادی و شرکت هایی که برای آن کار می کنند بیشتر است و می توانند راحت تر تحت کنترل قرار بگیرند به این طرف و آن طرف فرستاده شوند و با شرایط کاری بد و دستمزد های بد کنار بیایند. برای همین این سیاستی که پیش گرفته شده برای نظام سیاسی و نظام اقتصادی خیلی خوب است . برای ابر شرکت ها خیلی خوب است ولی برای مردم و جامعه به شدت فاجعه بار بوده است.
چرا غرب دنبال ترویج سقط جنین در کشورهای دیگر مثل ایران است؟ در کشور ما وضعیت سقط جنین چگونه است؟
وقتی غرب اسم سقط جنین را گذاشت حقوق بشر، پس دنبال ترویج آن در سایر کشورها هم میرود. متاسفانه ما در کشور خودمان هم شاهد گستردگی نسبی سقط جنین هستیم بعضا گفته می شود که روزانه بیش از هزار نوزاد سقط می شوند.دلایل آن متعدد است. یکی از دلایل این است که در آن سیاست های ضد فرزند آوری که بعد از جنگ در کشور ما شاهدش بودیم برای فرزندِ زیاد قبح به وجود آمد، داشتن فرزند زیاد به نوعی بی کلاسی و یک چیز بد و ناهنجار شمرده می شد. برای همین خیلی از افراد و خیلی از خانواده ها تحت تاثیر همان نوع تبلیغات تمایلی به فرزند زیاد و حتی فرزند ندارند. و این شاید انگیزه ای بشود برای خیلی ها که سراغ سقط جنین بروند. چون بیشتر سقط جنینها در ایران، در قالب خانواده است اینکه افراد به دلیل روابط خارج از ازدواج باردار شوند و بروند سراغ سقط جنین در نسبت به خانواده ها یک اقلیت کوچک است.
یک دلیل دیگر عدم آگاهی نسبت به حرمت سقط جنین و ارزش جان انسان و ارزش جان جنین است. خیلی ها فکر میکنند که سقط جنین تا قبل از 4 ماه از نظر شرعی مشکلی ندارد، که این کاملا اشتباه است. خیلی ها در مورد اینکه حکم اسلام و حکم قانون در مورد سقط جنین چیست آگاهی کمی دارند و اگر این آگاهی بالا برده شود واقعا بدانند که این مساله حرام است و جانی که در شکم مادر است مقدس است و باید حفظ شود شاید کمتر سراغ این کار بروند.
مساله ی دیگر که شاهدش بودیم بحث فشارهای اقتصادی ست که نمی شود تکذیب کرد که مشکلات اقتصادی شاید این طرز فکر را در برخی به وجود بیاورد که نتوانند از هزینه های فرزندشان بر بیایند و فکر کنند که در زندگی خودشان شاید بمانند که این هم طرز فکر اشتباهی است به هر حال اگر دینی نگاه کنیم گفته می شود که فرزندی که می آید روزی اش را هم با خود می آورد، اگر افراد توکل کنند.
متاسفانه این دید مسئولیت پذیری و دید کنار آمدن با سختی ها،کاستی ها و مشکلات، در بین جوانان ما کمی از بین رفته. از طرفی دیگر جامعه دارد فشارهایی برای داشتن فرزند به وجود میآورد که برای خیلی هایش واقعا ضروری نیست.
اما چون باب و سنت شده است در جامعه ما فشار بر والدین و فشار بر فرزندان را زیاد می کند حالا چه از نوع امکانات مادی و چه از نوع وسایل مادی. چه از نوع نگاه خاص به تحصیلات یا مسائل دیگر.
همه این ها به طور خلاصه به نوبه خودش فشاری را به والدین وارد کردهاست که بسیاری از آنها مصنوعی و غیرطبیعی و حاصل جامعه مدرن است. در صورتیکه در گذشته شاید امکانات کمتر بود اما این فشارهای روانی هم وجود نداشت و همین فرزندآوری را راحتتر میکرد. فشار اقتصادی مهمترین مساله در کشور ماست که سالها منتظر رسیدگی مسوولین است و باید دنبال راهی برای از بین بردن این فشارها روی خانواده بود تا فرزندآوریش را دچار اختلال نکند.