راهی جز توجه به این چهار عامل وجود ندارد: بهبود وضعیت معیشتی، برخورد با فساد اداری، تقویت نهادهای مدنی، حمایت از استقلال حرفهای رسانه ها، نهادینه سازی تحزب و شفافیت فعالیتهای سیاسی.
جامعه حاصل روابط اجتماعی است و کنش های جمعی؛ در اهمیت اعتماد هم همین بس که سنگ بنای روابط و رفتارهای اجتماعی است.
دو نوع اعتماد را برای هر جامعه لازم دانسته اند: اعتماد افقی یا اعتماد بين شهروندان و اعتماد عمودی که همان اعتماد بين مردم و نهادهای حکومتی است وبه اصطلاح حاکمان.
اعتماد سیاسی از این جنس است و «بريتزر» برای آن سه بُعد برمیشمارد: اعتماد به نظام سیاسی، اعتماد به نهادهای سیاسی و اعتماد به کنشگران سیاسی.
«دیوید استون» اعتماد سیاسی را مجموعهای از نگرشهای مثبت نسبت به موضوعات سیاسی میداند که هم ارزشهای نظام سیاسی را در برمیگیرد و هم شخصیتهای سیاسی.
از این رو، کاهش اعتماد سیاسی باعث بدبینی نسبت به مسؤولان سیاسی، افزایش ناامیدی در جامعه، بیعملی سیاسی شهروندان، کاهش اعتقاد به ارزشهای نظام سیاسی، سوءظن به تصمیمهای حاکمیتی و کاهش همبستگی ملی می شود. لذا به جرأت میتوان گفت بحران اعتماد سیاسی مادر بحرانهاست. بر همین اساس اعتماد سیاسی برای هر کشوری بسیار مهم است و باید راههای ارتقای آن را جدی گرفت و به گفت وگوی جمعی گذاشت.
از میان عوامل متعدد، این چهار عامل بنابر تحقیقات نقش موثری در اعتماد سیاسی دارند:
1. رضایت مردم از زندگی و قضاوتشان در مورد وضعیت اقتصادی و معیشتی اولین است. تحقیقات اینگلهارت نشان داده است رضایت از زندگی یکی از عوامل مهم مؤثر بر میزان اعتماد سیاسی است. بدین معنا که هرچه فرد از زندگی خود رضایت بیشتری داشته باشد، حس بهتری به نظام سیاسی و مشارکت مؤثرتری در عرصه اجتماعی سیاسی دارد. در واقع، آن چنان که مردم، بسیاری درختان را از میوهاش بازمیشناسند و به خاطر میوه دادن عزیز میدارند؛ حکومت ها را نه با ادعاها که با کارآمدی در مدیریت معیشت، مسکن و درمان و در یک کلمه وضعیت زندگی میشناسند.
به تعبیر گیدنز در اعتماد سیاسی نوعی رابطۀ مبادلهای میان مردم و نظام سیاسی وجود دارد. به این صورت که مردم به حکومت نیاز دارند برای امنیت، معیشت و مشارکت در امور جامعه و از آن سو، دولت ها هم نیاز به همدلی و مشارکت مردم دارند برای مشروعیت داشتن و در نتیجه قدرت یافتن و اعمال حاکمیت و پیش بُرد پروژهها. اگر در این مبادله، مردم احساس کنند نیازهای اولیه و معیشت شان مشکل دارد؛ اجاره خانه کمرشکن است؛ قیمت خودرو برایشان غیر منطقی است؛ هزینههای درمان بالاست و … این مبادله بر هم می خورد، اعتماد سیاسی کاهش می یابد و تبعات خسارتخیز آن که همان ناامیدی است و بی تفاوتی پر رنگ می شوند.
2. سلامت و عدالت در روندهای اداری و سیاسی کشور عامل دوم است. تحقیقات نشان داده است اعتماد به روندهای اداری و جاری کشور بیش از اعتماد به شخص مقامات سیاسی اهمیت یافته است. مشروعیت حاكميت، در سلامت و عادلانه بودن روندهایی نهفته است که شهروندان در زندگی روزمره تجربه میکنند. اگر مردم احساس کنند شیوه ها و روندهای اداری و سیاسی عادلانه نیست و فساد وجود دارد، اعتماد سیاسی کاهش مییابد.
در اینجا یادآوری سخن دکتر احمد توكلي لازم است :«فساد هر حكومتي را ساقط میكند و بزرگترین تهدید برای جمهوری اسلامی نه کودتا و انقلاب مخملی که فساد است».
واقعیت هم این است که فساد اداری اعتماد سیاسی را می سوزاند.
3. عامل بعدی قضاوت مردم در مورد میزان اثر بخشي کنشهای آنها در ایجاد تغييرات سياسي و مدیریتی کشور و جهت گیری های سیاسی است. هرچه شهروندان احساس کنند مشارکت آنها در انتخابات باعث تحول سیاسی می شود اعتمادشان به نظام سیاسی بیشتر می شود. به خاطر همین است که اعتماد سیاسی در جوامع دموکراتیک بیشتر است.
قضاوت مردم در مورد میزان اثر بخشی شان در جهت گیری های سیاسی به وسيله امکان های مشارکت سیاسی شان مشخص می شود.
در واقع هرچه مردم امکان برگزاری تجمع و مشارکت مدنی داشته باشند و انتخابات برگزار شود و احساس کنند با صندوق رای تغیری ایجاد کرده اند، اعتماد سیاسی شان هم بیشتر می شود.
تحقيقات نشان داده است شهروندانی که عضو حزب یا نهادهای مدنی هستند احساس اثر بخشی بیشتری دارند.
به روشنی می توان نتیجه گرفت هرچه جامعه مدنی قوی تر و نهادهای مردم نهاد فعال تر و پویاتر باشند احتمال اینکه احساس اثربخشی و لذا اعتماد سیاسی بیشتر باشد، بالاتر می رود.
خانواده و مدرسه هم در اینجا نقش دارند. کسانی که از کودکی در خانواده تشویق شده اند به اینکه اظهار نظر کنند، شنیده شده اند، و در مدرسه تشویق به مشارکت شده اند و امکان فعالیت گروهی داشته اند، بيشتر احتمال دارد که در بزرگسالي احساس اثر بخشی اجتماعی سیاسی داشته باشند. اين شهروندان معمولاً بیشتر در نهادهای مدنی عضو می شوند و بيشتر در نظرسنجی ها و رأيگيريها مشارکت ميکنند.
4. عامل دیگر را «کیفیت» فعالان و شخصیتهای سیاسی دانسته اند. این کیفیت به میزان کیفیت فضا و فرهنگ سیاسی کشور، ساختار تحزب و پویایی فعالیتهای سیاسی بازمی گردد. هرچه احزاب فعال تر، نهادینه تر و مقررات فعالیتهای سیاسی به روزتر باشد، به اصطلاح خروجیهای سیاست، کیفیت به نسبت بهتری خواهند داشت. هرچه خروجی های سیاسی به ترجیحات مردم نزدیکتر باشند، اعتماد سیاسی مردم افزایش مییابد.
می دانیم که وضعیت فعالیت سیاسی در کشور چندان مناسب نیست و این چیزی است که باید جدی گرفت. حجت الاسلام پورمحمدی، دبیرکل جامعه روحانیت مبارز، در مصاحبه با خبرگزاری صداوسیما در اسفند سال گذشته گفته اند: «آرایش سیاسی ما جالب نیست؛ نظام فعالیت سیاسی ما ناقص است؛ ما هنوز نتوانستیم یک نظام سیاسی را در جامعه خوب تعریف کنیم و این از ضعفهای جدی ماست که فضای تلاش سیاسی ما را بسیار پرهزینه، پرتنش و کم محصول کرده است.»
برای ارتقای اعتماد سیاسی باید راه های کم هزینه کردن و کم تنش کردن فضای فعالیت سیاسی را به گفتگوی ملی گذاشت.
متأسفانه بنا بر سابقه و کارنامه برخی احزاب چپ در ایران، تعمداً و البته با نیات سیاسی، تحزب و کار حزبی مورد تخطئه و سرزنش واقع شده است. کسی که میخواهد بگوید من انسان پاک و آزادهای هستم می گوید من به هیچ حزبی تعلق ندارم. این اما یک سفسطه است. یک سوء تفاهم. چرا که تعلق به یک حزب یعنی وفاداری به قانون رسمی و نظام سیاسی کشور و تعلق به تفکری و طرز فکری برای اداره امور جامعه. نگاه به کار حزبی باید بازسازی شود.