گام نخست در مسیر شناخت غرب

ایرانیان پیش از آنکه از روسها شکست بخورند، با غرب جدید آشنا شدند؛ در این آشنایی تصویری دوگانه از غرب در ذهن حاکمان ایران شکل گرفت: تصویر تجاوز و اشغالگری که پرتغالیها شکل دادند، تصویر پیشرفت در ادوات نظامی که بریتانیا نماینده آن بود. این تصویر به جهت آنکه محدود بود، در جامعه ایران تسری نیافت. آنچه غرب جدید را به ایرانیان شناساند، جنگهای ایران و روس بود؛ جنگ‌هایی که مصیبتی ملی برای نسلهای متمادی شد. روسیه اگرچه نسبتی تام و تمام با غرب جدید نداشت، اما نمایندهای از فرهنگ و تمدن آن شناخته میشد. شکست ایرانیان از روسها موجب شد پرسش «ما چرا عقب‌ماندهایم» در ذهن برخی از نخبگان ایرانی جان بگیرد.

این پرسش مقدمهای بر ارتباط جدی با جهان غرب شد. حضور سفیران غربی در ایران و انعقاد قراردادهای گوناگون با اروپاییها نشان از عطش قاجاریه برای رهایی از وضعیت فعلی داشت. ایرانیان نیز راهی اروپا شدند تا پلی میان ایران و غرب بزنند. هرچند اولین روندگان به غرب از ردۀ نخبگان حکومتی یا بازرگانان بودند، اما فهم آنان از زندگی و فرهنگ مردمان سرزمینهای مورد بازدیدشان گاه عوامانه بود؛ ازاین‌رو حیرت کردند و در حیرت‌نامههایی که در گزارش سفرشان به فرنگ نوشتند، تصویری از این بهت برساختند.

بهزاد جامه‌بزرگ در کتاب «گنگ خوابدیده» سعی کرده تحلیلی از این مواجهه و تصویری از این حیرت‌نامهها پیش روی خوانندگان قرار دهد؛ نویسنده مواجهه ایران و غرب را به «برخورد» و «آشنایی» تقسیم کرده است. حاصل برخورد با غرب در صحنههایی چون جنگهای ایران و روس تبعاتی مانند قراردادهای استعماری داشت، اما آشنایی به فهمی هرچند ناقص از تمدن جدید غرب انجامید. اگر برخورد با غرب تبعاتی قهری داشت، اما آشنایی با آن، تلاشی بیشتر داوطلبانه بود و این تلاش در مأموریت یا مسافرت صورت گرفت. جامه‌بزرگ در کتابش سعی کرده این مسافران را به چهار دسته تقسیم کند؛ مسافرانی که به تبع شغل و انگیزۀ سفرشان تفاوتهایی در روایت و فهمشان از غرب داشتند.

این چهار دسته شامل صاحبمنصبان و سفیران دولتی، تجار و بازرگانان، سیاحان و زائران و شاهان قاجاری میشود. اولین گروه که سفیران دولتی بودند، با مشاهده جامعه جدید در وادی حیرت افتادند. نویسنده «گنگ خوابدیده» با آوردن بخشهایی از سفرنامههایی که این سفیران نگاشتند، تصویری از «ادراک ناقص حسی» آنان برساخته است. ازجمله فردی چون میرزاابوالحسنخان ایلچی در بریتانیا که در سرزمینهای تحت امپراتوریاش آفتاب غروب نمیکرد، جز «عشرت» ندیده بود. گویی او آنچه بریتانیا را به این جایگاه رسانده بود، در این عشرت و روابط مردان با زنان میدید که آرزو میکرد: «کاش این شیوه اعیان و اشراف انگلیس در مملکت ما نیز متداول میگشت.»

البته شاید ایلچی تظاهر این عشرت و حضور زنان در آن را منظور داشته است؛ چه طبقات مختلف اجتماع به‌ویژه اعیان و اشراف ایرانی نیز در خلوتشان ازاین‌دست شادخواریها و عشرتها داشتند، با این تفاوت که زنان را به این مجالس راه نبود. جامه‌بزرگ با روایاتی از سفرنامههای ایرانیان رفته به فرنگ نشان میدهد آنان از درک آنچه غرب را غرب کرده بود، ناتوان بودند؛ به‌جای آنکه در شناخت زیرساخت اندیشگی و فرهنگی نهادهای تمدن جدید غرب بکوشند، به ظواهر بسنده کردند، چنانچه گاه تنها توصیفی ساده از نهادهای مهمی چون پارلمان در کشوری مانند بریتانیا میکردند؛ همان نهادی که حاکمان بریتانیا را با همه مظالمشان در مستعمرهها، در مقابل مردمشان پاسخ‌گو ساخته بود.

چنین وضعیتی بر دستگاه فکری تجار نیز حاکم بود. توصیفی سطحی از تفاوتهای جوامع غربی با ایران و بیتوجهی به شباهتهای ایالات متحده با اروپای غربی و تفاوت روسیه با این کشورها، با وجود شباهت در سبک زندگی‌شان، نشان از ماندن در همان ادراک سطحی دارد. اگرچه ناصرالدین‌شاه با پسرش (مظفرالدین‌شاه) در روایت از تمدن جدید غرب متفاوت بود، اما هر دو بیشتر مبهوت ظواهر بودند. البته ناصرالدین‌شاه به‌جز عشرت فرنگی، با دیدی دقیقتر به صنایع و اختراعات این ممالک مینگریست؛ چراکه سلطان صاحبقران وزیری چون میرزاحسینخان سپهسالار را به همراه داشت و مظفرالدین‌شاه به همراه میرزاعلیاصغرخان امینالسلطان رفته بود و مونس و همدمش در این سفر، سید بحرینی بود.

باآنکه در بعضی از این سفرنامهها نکاتی درباره نهادهای مدرنی که تمدن جدید غرب را ساخته بودند، مشاهده میشود، نویسنده معتقد است تصویر و روایت این مسافران مبتنی بر «ظاهربینی رایج» در نزد این افراد بوده است؛ خصیصهای که «مانع از درک عمیق بسیاری از این پدیدهها و کشف روابط علّی و معلولی آن با امور و متغیرهای دیگر میشد.» نویسنده دراین‌باره گزارش میرزافتاحخان گرمرودی را به‌عنوان شاهد مثال میآورد که پل معظم بر روی رودخانه تایمز را «بدون توجه به کاربردهای نظامی و اقتصادی و تجاری آن» به «میل انگلیسیها در اختراعات عجیب‌وغریب» ربط میدهد: «چون دولت و ملت انگریز همیشه طالب این معنی هستند که به‌قدر امکان چیز غریب‌ و عجیبی اختراع کرده، احداث کنند که تا در کل عالم مشهور شده، باعث نیک‌نامی شود؛ لهذا متحمل این‌همه اخراجات شده، همان پل را که در عالم نظیر ندارد، ساختهاند.»

کتاب «گنگ خوابدیده» با استناد به سفرنامههایی که طیفهای مختلف جامعه ایران از مشاهداتشان از بعضی ممالک غربی نوشتهاند، به تحلیل درک و فهم این افراد از تمدن جدید برآمده در آن‌ها پرداخته است؛ اما در این تحلیل توجه به تفاوت جهانبینی انسان ایرانی با انسان غربی مغفول مانده است: بر مبنای همین جهانبینی است که استبداد روسی ریشه در فرهنگ غربی و استبداد ایرانی از خاستگاهی دیگر برخوردار است. حتی ظاهرگرایی مسافر ایرانی در نگاه به زندگی در غرب، برآمده از همان ظاهرگرایی است که در موارد و مسائل مختلف زندگیاش نمود داشت و دارد. دیگر آنکه این مسافرتها به‌مرور نگاهی عمیق در بخشهایی از جامعه ایران آفریدند و موجب ایجاد گروهی در جامعه ایران به نام منورالفکر شدند.

نکته دیگر اینکه همین ظاهرگرایی گام مهمی در سیر ایران به‌سوی تجدد بود. اقداماتی که موجب ورود ابزار مدرن به کشور شد، به‌مرور در ایجاد و القای مدرنیته (فکر و نهادهای مدرن) تأثیر گذاشت. در واقع، این مسافران اگرچه نتوانستند در سفرنامههایشان درک عمیقی از غرب را به هم‌وطنانشان عرضه کنند، اما گام نخست شناخت از غرب جدید را برداشتند. در سایه همین مشاهدات و تجربیات بود که ناصرالدین‌شاه اقداماتی هرچند ظاهری انجام داد. دیگر آنکه این مسافران اقامتی کوتاه و موقتی در فرنگ داشته و از آفات اینگونه اقامتها، تصویر و تحلیلی سطحی و ظاهری است؛ به‌ویژه تفاوتهای ظاهری ایران با فرنگ چندان بوده که مسافر ایرانی را به خود مشغول سازد؛ چنانچه بخش مهمی از یادداشتهای محمدعلی فروغی در زمان کنفرانس صلح پاریس به شرح گشت‌وگذار در پاریس اختصاص دارد. ازاین‌رو، نگاه ایرانیانی که گذر کوتاهی به فرنگ داشتهاند، تصویرشان تفاوت چندانی با هم‌وطنان فرنگندیدهشان ندارد.

بااین‌همه، کتاب «گنگ خوابدیده» کتاب قابل تأملی در تحلیل و بررسی «نخستین مواجهه ایرانیان با تمدن جدید غربی» است. بررسی و تحلیلی که به گفتۀ دکتر رضا داوری‌اردکانی (در مقدمه بر کتاب) بهتر است ادامه پیدا کند تا مقایسهای میان این سفرنامههای اولیه با سفرنامههای پس از مشروطه انجام شود؛ مقایسهای که میتواند از تحول این نگاه در نزد طبقات مختلف ایرانی روایت کند. به‌ویژه آنجا که گاه بعضی از منورالفکران همچنان گرفتار ظاهرگرایی در نگاهشان به غرب هستند.

دیدگاهتان را بنویسید