پلاستیک همهجا را فراگرفته است و ناگهان به این نتیجه رسیدهایم چیز بسیار بدی است. تا همین اواخر، پلاستیک در عین حضورش در همهجا از نوعی گمنامی برخوردار بود: ما چنان در احاطۀ کامل این ماده بودیم که متوجه وجودش نمیشدیم. مثلاً شاید شگفتزده شوید از شنیدن اینکه در ساخت خودروها و هواپیماهای امروزی ۵۰درصد پلاستیک به کار رفته است. امروزه لباسها بیشتر از جنس پلیاستر و نایلون ساخته میشوند، که هر دو پلاستیک هستند، تا پنبه یا پشم. همچنین در بریتانیا از پلاستیک در مقادیر جزئی بهصورت چسب برای بستن بخش اعظم ۶۰ میلیارد چای کیسهایِ مصرفی در هر سال استفاده میکنند.
وقتی اینها را به گسترش چشمگیر اسباببازیها، بستهبندیها و خردهریزهای خانگی اضافه میکنیم، وسعت امپراتوری پلاستیک هویدا میشود. مادۀ زمینۀ رنگارنگ اما کممایۀ زندگی مدرن را پلاستیک تشکیل داده است. سالانه حدود ۳۴۰ میلیون تن مواد پلاستیکی تولید میشود، که برای پرکردن هر آسمانخراشی در نیویورک کافی است. بشر در طول چندین دهه مقادیر سرسامآوری پلاستیک تولید کرده است، که رقم آن در اوایل دهۀ ۱۹۹۰ از مرز ۱۰۰ میلیون تن گذشت. اما به دلایل نامعلومی مردم جدیداً به این موضوع بهطور جدی اهمیت میدهند.
این کار به شورشی جهانی علیه پلاستیک انجامیده است، شورشی که از مرزها و تقسیمبندیهای سیاسی سنتی فراتر میرود. در سال ۲۰۱۶، سازمان صلح سبز طوماری را در ممنوعیت میکرومهرههای پلاستیکی در انگلستان راهاندازی کرده بود که در عرض فقط چهار ماه ۳۶۵۰۰۰ امضا جمع کرد و توانست بزرگترین طومار زیستمحیطی ارائهشده به دولت شود. گروههایی معترض، از آمریکا گرفته تا کرۀ جنوبی، موادی را که بستهبندیهای پلاستیکی نامطلوب و زاید مینامند در سوپرمارکتها تلنبار کردهاند. در اوایل امسال [۲۰۱۸]، مشتریان معترض انگلیسی در اعتراض به بازیافتناپذیر بودن بستهبندی چیپسها آنقدر پاکت چیپس به تولیدکنندههای چیپس پست کردند که ادارۀ پست به ستوه آمد. شاهزاده چارلز دربارۀ خطرات پلاستیک بارها سخنرانی کرده و کیم کارداشیان در اینستاگرام از «بحران پلاستیک» پست گذاشته است و ادعا میکند دیگر از نی پلاستیکی استفاده نمیکند.
وحشت از پلاستیک را در سطوح عالی دولت میتوان به واکنش عجولانه به بلایای طبیعی یا بحران بهداشتی عمومی تشبیه کرد. سازمان ملل علیه پلاستیک یکبارمصرف اعلام «جنگ» کرده است. در بریتانیا، ترزا می پلاستیک را «بلا»۱ نامیده و دولت را متعهد به اجرای برنامهای ۲۵ساله برای حذف بستهبندیهای یکبارمصرف تا سال ۲۰۴۲ کرده است. هند اعلام کرد که همین کار را انجام خواهد داد، اما تا سال ۲۰۲۲.
جولیان کربی، از کنشگران شبکۀ بینالمللی «دوستان زمین»، به من گفت: «در طول تقریباً دو دهه مبارزه هرگز چنین چیزی ندیدهام». سازمان دوستان زمین برنامۀ پلاستیکی خود را از سال ۲۰۱۶ آغاز کرد؛ سازمان صلح جهانی تا سال ۲۰۱۵ گروهی اختصاصی برای پلاستیک نداشت. یکی از روزنامهنگاران دیلی میل، که از نخستین روزنامههای فعال در موضوع پلاستیک بود، به من گفت که بیش از هر مسئلۀ زیستمحیطیِ دیگر دربارۀ پلاستیک نامه دریافت میکنند.
حالا مجموعۀ مستند «سیارۀ زمین ۲» را داریم. دسامبر گذشته، شش دقیقه از آخرین قسمت این سریال مستند به بررسی تأثیر پلاستیک بر زندگی دریایی اختصاص یافته بود. لاکپشتی درمانده در تور پلاستیکی گرفتار شده بود و مرغ دریایی بزرگی بهخاطر تکههای پلاستیکیِ گیرافتاده در شکمش مرده بود. تام مکدونالد، از شبکۀ بیبیسی، به من گفت: «این بزرگترین واکنش به هر چیزِ ممکن در کل مجموعه بود. مردم نمیخواستند فقط دربارۀ این قسمت حرف بزنند -که معمولاً اینگونه است- آنها از ما میپرسیدند چگونه میتوان اوضاع را درست کرد». طی چند روز بعدی، سیاستمداران با سیلی از تماسهای تلفنی و ایمیلهایی از حوزههای انتخابیۀ خود مواجه شدند که با دیدن برنامه احساس میکردند باید کاری کرد. مردم برای توضیح اینکه چرا افکار عمومی چنین قاطعانه علیه پلاستیک تغییر موضع داده بود به «اثر سیارۀ آبی ۲» اشاره میکردند.
همۀ اینها به این تصور منجر شده است که شاید در آستانۀ پیروزی زیستمحیطی بزرگی هستیم، از همان جنس پیروزی که اکنون با گذشت سه دهه پس از اقدام موفق علیه بارانهای اسیدی و گازهای سیافسی مشاهده نشده است. موج بزرگ خشم عمومیْ صاحبان قدرت را به حذف یک ماده از زندگی جمعی ما وادار میکند و، با تعهدات بزرگی که تاکنون حاصل شده است، نشانههای امیدبخشی به چشم میخورد.
اما رهایی از پلاستیک نیازمند چیزی فراتر از راهاندازی راهروهای بدون بستهبندی در سوپرمارکتها و نیهای کاغذی خیس در بارهاست. پلاستیک به این دلیل فراگیر نشده است که همیشه بهتر از مواد طبیعیای بوده که جایشان را گرفته است، بلکه علت این گستردگی را باید در سبکی و ارزانی آن دید؛ درواقع، پلاستیک آنقدر ارزان است که دورریختنش بهآسانی توجیهپذیر شد. این کار برای خریداران راحت بود و فروشندگان نیز خوشحال بودند که بهازای هر نوشیدنی یا ساندویچ یک ظرف پلاستیکی جدید هم به آنها میفروشند. همانگونه که فولاد مرزهای جدیدی در صنعت ساختمانسازی گشود، پلاستیک نیز رواج فرهنگ مصرف ارزان و دورریز را ممکن ساخت، فرهنگی که ما بدیهیاش انگاشتهایم. پذیرش پلاستیک از جهتی همان پذیرش خود مصرفگرایی است. این کار مستلزم آن است که بدانیم چگونه شیوۀ زندگی ما این سیارۀ خاکی را در طول عمر یک انسان چنین دگرگون کرده است و از خود بپرسیم آیا این دگرگونی زیاده از حد نیست.
حیرتآورترین نکته در مورد جنبش ضدپلاستیک این است که چطور اینقدر سریع رشد کرده است. وقتی به گذشته میرویم، حتی به سال ۲۰۱۵، وارد دنیایی میشویم که در آن تقریباً هر آنچه اکنون دربارۀ پلاستیک میدانیم از قبل معلوم بوده است، اما مردم چندان در موردش خشمگین نبودند. تا همین سه سال پیش پلاستیک یکی از آن دسته مشکلاتی -مانند تغییرات اقلیمی، گونههای در معرض خطر انقراض یا مقاومت آنتیبیوتیکی- بود که همه تأیید میکردند بد است، اما افراد انگشتشماری به فکر انجام کاری بیش از تأیید بودند.
این بهخاطر کمکاری دانشمندان نبود. نزدیک به سه دهه بود که پروندهای علیه پلاستیک در حال شکلگیری بود. در اوایل دهۀ ۱۹۹۰، پژوهشگران متوجه شدند حدود ۶۰ تا ۸۰ درصد از زبالههایی
که به اقیانوس ریخته میشود از جنس پلاستیک تجزیهناپذیر است و حجم ظروف پلاستیکی در سواحل و بنادر رو به افزایش است. سپس دانشمندان کشف کردند که پلاستیکها در مناطق آرام بین جریانهای اقیانوسی انباشته میشوند و قسمتهایی را تشکیل میدهند که کرتیس اِبسمایر، اقیانوسشناس آمریکایی، «لکههای زبالهای بزرگ» نامید. بزرگترین لکۀ زبالهای -که طبق برآورد ابسمایر درمجموع هشت تا میشوند- سه برابر فرانسه وسعت دارد و ۷۹هزار تن زباله را در خود جای داده است.
در سال ۲۰۰۴ مقیاس مشکل وقتی آشکارتر شد که ریچارد تامسون، اقیانوسشناس دانشگاه پلیموث، اصطلاح «میکروپلاستیک» را برای اشاره به میلیاردها ذرۀ پلاستیکی ابداع کرد که از تخریب پلاستیکهای بزرگتر ناشی میشوند یا برای استفاده در محصولات تجاری ساخته میشوند. پژوهشگرانی از سراسر دنیا شروع کردند به فهرست کردن راههای ورود این میکروپلاستیکها به اندامهای موجودات زنده، از کریلهای ریز گرفته تا آبزیان بزرگی مانند ماهی تن. در سال ۲۰۱۵، گروهی به رهبری جنا جامبِک، مهندس محیطزیست دانشگاه جورجیا، به این برآورد رسیدند که هرساله حدود ۸/۴ تا ۷/۱۲ میلیون تن پلاستیک وارد اقیانوس میشود و پیشبینی کردند که این رقم تا سال ۲۰۲۵ دو برابر خواهد شد.
معضل پلاستیک بهطرز حیرتآوری بزرگ بود و روزبهروز نیز بزرگتر میشد، بهاندازهای که مردم را نگران کرد. گاهی داستانهایی تکاندهنده دربارۀ پلاستیک به رسانهها رخنه میکرد و توجه عمومی را برمیانگیخت -وصلۀ زبالهها موضوع محبوب رسانهها بود و گهگاهی هراس جدیدی درمورد سرریز شدن گورستانهای پسماند یا انبوه زبالههایی که به خارج حمل میکنیم به وجود میآمد- اما به پای وضعیت امروز نمیرسید. رونالد گایر، بومشناس صنعتی برجسته از دانشگاه کالیفرنیا، به من گفت که بین سالهای ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۶ تعداد مصاحبههایش در موضوع پلاستیک شاید کمتر از ۱۰ مورد بوده است، اما در دو سال گذشته بیش از ۲۰۰ درخواست مصاحبه دریافت کرده است.
بحث دربارۀ علت دقیق چنین تحولی زیاد است. باورپذیرترین پاسخ که به نظریۀ جاری بسیاری از دانشمندان و پویشگران تبدیل شده این نیست که علم پلاستیک به نقطۀ بحرانی رسیده است یا دیگر از دیدن تصاویر جانوران دریایی دوستداشتنیای که بهخاطر زبالههای ما خفه میشوند سیر شدهایم (هرچند اینها نیز مسائل مهمی هستند). موضوع این است که نگرش کلی ما به پلاستیک دچار تحول عمیقی شده است. ما پیشتر پلاستیک را آشغال میدیدیم و آن را مثل زبالههای دیگر نوعی مزاحمت میانگاشتیم نه تهدیدی جدی. اخیراً این نگرش با پذیرش گستردۀ این واقعیت کمرنگ شده است که پلاستیک بسیار فراگیرتر و شومتر از چیزی است که مردم تصورش را میکردند.
این تغییر نگرش با اعتراض عمومی بر سر میکرومهرهها به وجود آمد. میکرومهرهها دانههای پلاستیکی بسیار ریز و سایندهای هستند که شرکتها در اواسط دهۀ ۱۹۹۰ برای ایجاد سایندگی به محصولات آرایشی و پاککننده اضافه میکردند (تقریباً همۀ محصولات پلاستیکی پیشازاین همتایی طبیعی و اغلب تجزیهپذیر داشتند؛ میکرومهرههای پلاستیکی جای هستههای گیاهی آسیابشده یا سنگپا را گرفتند). از سال ۲۰۱۰ هشدارهای دانشمندان درمورد خطرات احتمالی که زندگی دریایی را تهدید میکرد بیشتر شد و مردم از شنیدن خبر وجود میکرومهرهها در هزاران محصول مصرفی خود جا خوردند، از کرمهای ضد لک جانسوناندجانسون گرفته تا برندهای بهاصطلاح دوستدار محیطزیست مانند بادی شاپ.
بهگفتۀ ویل مککالوم، رئيس پویشهای پلاستیکی سازمان صلح سبز انگلستان، وقتی مردم فهمیدند میکرومهرهها در میلیونها لولۀ فاضلاب حمامها جریان دارد، لحظهای کلیدی در شورش عمومی علیه پلاستیک بود. او میگوید: «این یک تصمیم طراحی و درواقع نقص در طراحی بود و باعث شد مردم بپرسند چطور چنین اتفاقی افتاد؟». وقتی در سال ۲۰۱۵ کنگرۀ آمریکا بررسی ممنوعیت محدود لوازم آرایش حاوی میکرومهرهها را در دستور کار قرار داد، این ممنوعیت با حمایت گستردۀ هر دو جناح به تصویب رسید. مری کریگ، عضو مجلس انگلیس و رئیس کمیتۀ بازرسی محیطزیست مجلس که در سال ۲۰۱۶ به تحقیق دربارۀ میکرومهرهها مشغول بود -تحقیقی که درنهایت به ممنوعیت جامع تولید و فروش این مواد انجامید-، میگوید: «مسئله از آگاهی نزدیک به صفر در افکار عمومی به نوعی شوک گسترده تغییر وضعیت داد».
مرکز بازیافتی در پکن، چین. عکس: فرِد دوفور، گتی ایمیجز.
بحث میکرومهرهها اول ماجرا بود. مردم بهزودی میفهمیدند که پارچههای مصنوعی مانند نایلون و پلیاستر با هر بار شستشو هزاران الیاف میکروسکوپی وارد آب میکنند. پسازآنکه دانشمندان نشان دادند که این الیاف چگونه سر از شکم ماهیها درمیآورند، روزنامهها مقالاتی بیرون دادند با تیترهایی مثل «شلوار یوگا زمین را نابود میکند» و برندهایی مانند پاتاگونیا که به محیطزیست توجه داشتند تلاش کردند در یافتن راهحل از دیگران پیشی بگیرند (سال گذشته پاتاگونیا فروش مکملی را برای ماشینهای لباسشویی شروع کرد به نام گوپیفرند، که بهگفتۀ خود شرکت «بخشی» از پوستههای پلاستیکی لباسها را میگیرد). سپس معلوم شد که لاستیکها، که ۶۰ درصد از پلاستیک ساخته شدهاند، هنگام حرکت رشتههای پلاستیکی از خود به جا میگذارند که ممکن است بیش از مجموع پلاستیکهای ناشی از میکرومهرهها و لباسها باشد.
روزبهروز چیزهای بیشتری منبع احتمالی آلودگی و سرایت شدند و هیچکس نمیتوانست کار زیادی در این خصوص انجام بدهد. در انجمنهای وبسایت تربیت فرزند مامزنت، هزاران مطلب وجود دارد دربارۀ محصولات آرایشی و بهداشتی جایگزینی که عاری از میکرومهرهاند، اما هنوز لاستیک بدون پلاستیک نداریم. آنا مکمورین، نمایندهای که این مسئله را در مجلس مطرح کرده است، به من گفت که موکلانش از این موضوع به خشم آمدهاند. «به من میگویند ’من مراقب چیزی که میخرم و بازیافت میکنم هستم، اما وقتی پلاستیک همهجا را فراگرفته چه کاری از دستم برمیآید؟‘».
بهگفتۀ کریس رُز، از مدیران پیشین صلح سبز و نویسندۀ وبلاگی تأثیرگذار دربارۀ پیامرسانی زیستمحیطی، دانشمندان از مدتها پیش پلاستیک را آلایندهای خطرناک میدانند، اما تا همین اواخر عموم مردم دیدگاهی بسیار متفاوت داشتند. از دید بیشتر مردم، پلاستیک بهآسانی در دسترس بود. مردم محصولات پلاستیکی را میخریدند و دور میریختند. میتوانستند پلاستیک را ببینند و لمس کنند و احساس میکردند تحت کنترل است. هرچند کاری برای حل این مشکل نمیکردند، فکر میکردند اگر واقعاً بخواهند کاری بکنند میتوانند، با نزدیکترین راه ممکن: برداشتن و انداختن آن در سطل آشغال.
اما دیگر مشکل پلاستیک اینقدر ساده به نظر نمیرسد. مشکل هنوز هم به
ما نزدیک است -در محصولات خانگی، فنجانهای قهوه، کیسههای چای و لباسهای ما- ولی به نظر میآید زمامش از دست ما در رفته است. پلاستیک از لای انگشتان و پالایههای آب ما سر میخورد و به رودها و اقیانوسها میریزد، مانند فاضلاب کارخانههای صنعتی شوم. مشکل پلاستیک دیگر با ظرف ساندویچ بیگمک در کنار جاده ترسیم نمیشود. اکنون بحث از مادهای شیمیایی است که پیشتر با خط ریزی روی اسپری مو چاپ شده و دور از نظر بود و آماده است به جهش ماهیها یا ایجاد سوراخ در لایۀ اوزون کمک کند.
دانشمندان یا کنشگران محیطزیست، که بیشترشان به بیتوجهی دیگران به هشدارهایشان عادت کردهاند، شورش عمومی علیه پلاستیک را پیشبینی نمیکردند. اما امروزه برخی از دانشمندان ظاهراً از این حد واکنش جا خوردهاند. اریک فان سبیل، اقیانوسشناس دانشگاه امپریال کالج، میگوید: «هر روز با تعجب از خود میپرسم پلاستیک چگونه دشمن شماره یک مردم شده است؟ این دشمن باید تغییرات اقلیمی باشد». با دانشمندان دیگری نیز صحبت کردم که آنها نیز آلودگی پلاستیکی را بهعنوان مشکلی در بین انبوه مشکلات دیگر کماهمیت دانستند، هرچند موردی است که توجه عمومی را از مسائل ضروریتر دور کرده است.
برخلاف تغییرات اقلیمی، که پدیدهای مبهم و وسیع و آخرالزمانی مینماید، پلاستیک مشکلی کوچکتر و ملموستر است و در حال حاضر در زندگی ما حضور دارد. تام برک، از مدیران پیشین «دوستان زمین»، میگوید: «عموم مردم دست به محاسبات دقیقی نمیزنند؛ مثلاً نمیگویند این معضل x بار از آن یکی بدتر است. جرقهای زده میشود و مردم میبینند که درمورد یک موضوع با دیگران حس مشترکی دارند، سپس مسئله ضرورت پیدا میکند و مردم میخواهند اوضاع درست شود». یا همانطور که کریستین دان، استاد بومشناسی دانشگاه بانگور که سال گذشته خیلی کمک کرد به تبدیل زادگاهش چستر به یکی از سرسختترین شهرهای ضد پلاستیک بریتانیا، میگوید: «این مشکلی است که میتوانیم با آن کنار بیاییم».
وقتی با دان و همکارش هلن تاندی همراه میشوی، جذابیت مبارزه علیه پلاستیک آشکار میشود. هلن تاندی رئیس شعبۀ محلی دوستان زمین و از طرفداران قدیمی محیطزیست است که همواره نگرشی مثبت و رفتاری متواضعانه دارد. این احساس به شما دست میدهد که به یک کارزار سیاسی شورشی ملحق شدهاید. فعالان کسبوکار، از کاستاکافی گرفته تا میوهفروش خیابان اصلی شهر، روی شیشههای خود آگهیهایی در حمایت از این پویش دارند. متصدی جوان یکبار به من گفت: «در هر یک از بارهای چستر اگر نی پلاستیکی درخواست کنید، جواب خواهید شنید: نداریم. باعث مرگ نهنگها میشود». دایلان، که کارش خانهسازی است، گفت دیگر به مشتریهایش توصیه میکند لوازمخانگی بدون بستهبندی پلاستیکی را انتخاب کنند. او میگفت که اجناس شرکت بیاندکیو بیش از اندازه پلاستیک دارند.
جوجۀ آلباتروس پاسیاه که با شکمی پر از بقایای پلاستیکی در آبسنگ مرجانی میدوی پیدا شده است. عکس: دان کلارک، سازمان خدمات شیلات و حیات وحش آمریکا.
مدیر تأسیسات باغوحش چستر گفت که بوفهشان در حال حذف بستهبندیهای پلاستیکی یکبارمصرف است و از مغازۀ کادویی نیز بازرسی میکنند. باغوحش بزرگترین جاذبۀ گردشگری در منطقه و هدفی عظیم برای پویش است. دان پرسید: «کیسههای غذا چطور؟ همچنین وسایل دیگری که برای حیوانات استفاده میشود؟» (مدیر گفت این مورد را نیز بررسی خواهند کرد). داشتیم بیرون میآمدیم که گروهی از دانشآموزان، درحالیکه بادکنکهای ارغوانی مایلار در درست داشتند، بهسمت حصار فیلها میرفتند. تاندی با خود گفت: «آنها را از کجا گرفتهاند؟ دفعۀ بعد میپرسیم».
اینگونه پویش عملی و بیامان در چند سال اخیر بین افراد محلی گسترش یافته است. درنتیجه، وارد مرحلهای شدهایم که در آن هر برند، سازمان یا سیاستمداری میکوشد تا نشان دهد دارد اقدامی میکند. با پایش انبوه مطالب مطبوعاتی، حتی بهمدت چند هفته، میفهمیم که باشگاه تاتنهام هاتسپر قصد دارد همۀ پلاستیکهای یکبارمصرف را از استادیوم جدیدش حذف کند، در شهر سیاتل استفاده از نی پلاستیکی در محدودۀ شهر ممنوع شده است، درحالیکه استارباکس، مشهورترین فروشگاه قهوه در این شهر، قول داده سالانه حدود یک میلیارد نی را از ۲۸هزار فروشگاه خود در سراسر دنیا حذف کند و نیز شرکت اسباببازیسازی لگو، که هیچ محصول غیرپلاستیکی نمیسازد، بهدنبال راههایی برای استفاده از پلاستیکهای گیاهی در خطوط تولید خود است.
در همۀ این موارد اندک هیجانی وجود دارد. ناتالی فی، کنشگری که پویش «سیتی توسی» را در شهر بریستول تأسیس کرده است، به من گفت که سال گذشته بهدنبال حضورش در شبکۀ بیبیسی و صحبت دربارۀ پلاستیک درخواستهای مختلفی از طرف بانکها و هیئت مدیرۀ شرکتها دریافت کرده تا مثل یک مرشد انگیزشی دربارۀ کارش سخنرانی کند. همچنین نشانههای روشنی از فرصتطلبی نیز دیده میشود. یکی از مقامات پیشین وزارت محیطزیست، غذا و امور روستایی بریتانیا به من گفت که در وزارتخانه عموماً این توجه جدید به پلاستیک را بهمثابۀ رقابت بر سر سیاستهای غیرحزبی عامهپسند با هدف پرکردن خلأ بعد از همهپرسی برکسیت قلمداد میکردند. این کارمند پیشین وزارت محیطزیست گفت: «[مایکل] گُو خیلی مشتاق بود تا نشان دهد ما میتوانیم این کار را بهتنهایی انجام دهیم و میخواست نشان بدهد که بهعنوان وزیر محیطزیست اقدام خوبی میکند. معلوم شد که هر دو مورد درخصوص پلاستیک خیلی خوب جواب داده است».
انگیزۀ سیاستمداران هرچه باشد، بیتردید واکنش عمومی علیه پلاستیک توجه سطوح عالی دولت و کسبوکار را به یک مشکل زیستمحیطی جدی معطوف و آنها را متقاعد کرده که این موضوع برگ برندۀ خوبی است. تنها بخش اندکی از تدابیر پیشنهادی برای مقابله با پلاستیک به قانون تبدیل شده است -بهاستثنای ممنوعیت میکرومهرهها در آمریکا و بریتانیا- اما همین احساسی که به وجود آمده پتانسیل بزرگی ایجاد کرده است.
برخلاف حضور پلاستیک در جایجای زندگی ما، بیشتر مردم تلاش میکنند به ما بگویند پلاستیک چیست، چه کسی آن را میسازد و از کجا آمده است. فهمش آسان است: پلاستیک یک محصول صنعتی جهانی است که دور از چشم عموم مردم ساخته میشود. مواد اولیۀ پلاستیک از سوختهای فسیلی به دست میآید و بسیاری از شرکتهای بزرگ تولیدکنندۀ نفت و گاز اغلب در همان کارخانهها پلاستیک هم تولید میکنند. داستان پلاستیک همان داستان صنعت مبتنی بر سوختهای فسیلی است: داستان رشد پرشتاب فرهنگ مصرفی با نیروی محرکۀ نفت پس از جنگ جهانی دوم.
پلاستیک اصطلاحی کلی است برای اشاره به محصولاتی که از تبدیل یک ترکیب شیمیایی پرکربن به ساختاری محکم تولید میشوند. در قرن نوزدهم، شیمیدانها و مخترعان برخی اشیای خانگی مانند شانه
را از گونهای پلاستیک اولیه و شکننده به نام پارکسین میساختند، که بعدها بهخاطر اینکه از سلولز گیاهی ساخته میشد به سلولوید معروف شد. اما عصر نوین پلاستیک از سال ۱۹۰۷ با اختراع باکِلیت۲ در آمریکا آغاز شد. باکلیت (مادهای کاملاً مصنوعی که از فنول، مادهای که از فرایند تبدیل نفت خام یا زغالسنگ به بنزین به جا میماند، بهعنوان نقطۀ شروع استفاده میکند) محصولی سخت، صیقلی و با رنگ روشن است. بهعبارت دیگر، امروزه میتوانیم آن را پلاستیک بدانیم. مخترعان باکلیت در ابتدا میخواستند از آن بهعنوان عایقی برای سیمکشی برق استفاده کنند، اما خیلی زود به قابلیت تقریباً نامحدودش پی بردند و با وصف «مادهای با هزار کاربرد» تبلیغش میکردند. در آینده ثابت شد که این توصیف هم پلاستیک را دستکم گرفته بود.
طی چند دهۀ بعدی، انواع جدیدی از پلاستیک ساخته شدند و مردم شیفتۀ این مادۀ بینهایت شگفتانگیز و انعطافپذیر شدند که علم خلق کرده بود. اما در جنگ جهانی دوم بود که ضرورت واقعی پلاستیک روشن شد. با کمبود مواد طبیعی و تقاضای عظیم ناشی از جنگ، قابلیت پلاستیک برای تبدیلشدن به تقریباً همهچیز -با استفاده از «زغالسنگ، آبوهوا»، بهتعبیر شیمیدان برجستۀ پلاستیک ویکتور یارزلی در سال ۱۹۴۱- باعث شد این اختراع به مادهای حیاتی برای ماشین نظامی کشور تبدیل شود. مقالهای از مجلۀ پاپیولر مکانیکس در سال ۱۹۴۳ به توصیف ماسک سربازان، دستگاه نشانهگیری، چاشنی خمپاره و سقف اتاقک خلبان میپردازد که بهتازگی از پلاستیک ساخته شده بودند. حتی گزارش شده بود که واحدهای نظامی به استفاده از شیپورهای پلاستیکی اقدام کردهاند.
تولید پلاستیک آمریکا بین سالهای ۱۹۳۹ و ۱۹۴۵ بیش از سه برابر شد و از ۹۷ هزار تن به ۳۷۱ هزار تن رسید. پس از جنگ جهانی نیز شرکتهای بزرگ نفت و مواد شیمیایی بازار را بین خود تثبیت کردند. شرکتهای دوپون، مونسانتو، موبیل و اکسان تأسیسات تولید پلاستیک خریداری کردند یا تأسیسات قبلی خود را توسعه دادند. این کار از لحاظ لجستیک منطقی بود: این شرکتها از قبل مواد خام پلاستیک را بهصورت فنول و نفتا، از فراوردههای جنبی عملیاتهای نفتی ذخیره کرده بودند. آنها با ایجاد محصولات پلاستیکی جدید -مثل اختراع استایروفوم در دهۀ ۱۹۴۰ توسط شرکت داو کمیکال یا اختراع ورقههای پلاستیکی برای استفاده در بستهبندی که شرکت موبیل به نام خود ثبت کرده است- درواقع بازارهای جدیدی برای نفت و گاز خود خلق میکردند. پژوهشگری که برای دفتر ملی علوم استرالیا کار میکرد در سال ۱۹۸۸ در مقالهای نوشت: «توسعۀ صنعت پتروشیمی شاید بزرگترین و تنها عامل کمککننده به رشد صنعت پلاستیک است».
طی چندین دهه رشد اقتصادی برقآسا پس از جنگ جهانی، پلاستیک افزایشی بیوقفه را شروع کرده بود که بهزودی جای پنبه، شیشه و مقوا را بهعنوان مادۀ برگزیده برای محصولات مصرفی میگرفت. پوششهای پلاستیکی نازک در اوایل دهۀ ۱۹۵۰ عرضه شدند و جای کاغذ و پارچههای محافظ کالاهای مصرفی و مورداستفاده در خشکشویی را گرفتند. شرکت دوپون گزارش داد که تا پایان دهه بیش از یک میلیارد ورقۀ پلاستیکی به خردهفروشان فروخته است. در همان حین، پلاستیک به شکل رنگ لاتکس و عایق پلیاستایرن وارد میلیونها خانه شده بود. خیلی زود، پلاستیک همهجا حضور یافت، حتی در فضای خارج از جو زمین. پرچمی که نیل آرمسترانگ در سال ۱۹۶۹ بر روی کرۀ ماه کاشت از نایلون ساخته شده بود. سال بعد، شرکتهای کوکاکولا و پپسی شروع کردند به جایگزینکردن بطریهای شیشهای با بطریهای پلاستیکیِ تولید شرکتهای مونسانتو و استاندارد اویل. رولان بارت، فیلسوف فرانسوی، در سال ۱۹۷۲ نوشت: «سلسلهمراتب مادهها منسوخ شده است: یک مادۀ واحد جای همه را میگیرد».
باز آلدرین کنار پرچم نایلونی آمریکا که در سال ۱۹۶۹ روی ماه کاشته شد. عکس: نیل آرمسترانگ، آسوشیتد پرس.
اما کاری که پلاستیک کرد چیزی فراتر از گرفتن جای مواد موجود بود، که در غیر این صورت دنیا را تغییر نمیداد. ویژگیهای منحصربهفرد پلاستیک -انعطافپذیر ی، راحتی کار با آن و نیز سبکی و ارزانی بهمراتب بیشتر از موادی که جایگزینشان شد- عملاً به گرایش اقتصاد جهانی به مصرف کالاهای دورریختنی شتاب بخشید. ویکتور لیبو، اقتصاددان سرشناس، در سال ۱۹۵۵ نوشت: «اقتصادِ فوقالعاده مولد ما مستلزم آن است که شیوۀ زندگیمان را بر مصرف استوار کنیم. ما به کالاهایی نیاز داریم که با سرعتی فزاینده مصرف میشوند، تمام میشوند، فرسوده میشوند، جایگزین میشوند و دور ریخته شوند».
پلاستیک کاتالیزوری عالی برای این تغییر بنیادین شد، فقط بهخاطر اینکه بسیار ارزان و دور ریختنش راحت بود. درست یک سال قبل، در سال ۱۹۵۴، وقتی لوید استوفر، از مجلۀ تخصصی مادرن پلاستیکس، در اجلاسی گفت «آیندۀ پلاستیک در سطل زباله جای دارد»، مطبوعات او را مسخره کردند. او در سال ۱۹۶۳ نیز در همان اجلاس حضور یافت و درحالیکه حرفش ثابت شده بود باافتخار گفت: «اکنون سطلهای زباله، محلهای دپو آشغال و کورههای زبالهسوزی را به معنای واقعی کلمه با میلیاردها بطری پلاستیکی، لیوان پلاستیکی، لولۀ پلاستیکی، بستهبندی حبابی و نازک، کیسههای پلاستیکی و بستهبندیهای ورقهای پر میکنید. حالا آن روز فرخنده فرا رسیده که دیگر هیچکس بستۀ پلاستیکی را شایستۀ دور ریختن نداند».
پلاستیک مترادف شد با سود. یکی از پژوهشگران میدوِست ریسرچ اینستیتوت، از شرکتهای تحقیقات مهندسی، در سال ۱۹۶۹ نوشت: «درواقع انگیزۀ قدرتمندی که در پس توسعۀ بازار ظروف دورریختنی نهفته این است که بهازای حذف هر بطریِ پسگرفتنی از بازار، ۲۰ بطری یکبارمصرف به فروش میرسد». در سال ۱۹۶۵، انجمن صنفی صنعت پلاستیک گزارش داد که پلاستیک ۱۳ سال پیدرپی رکورد رشد را زده است.
اما پلاستیک از طرفی نیز مترادف با زباله بود. در آمریکا، نرخ بازگشت بستهبندیهای قابلاستفادۀ مجدد مانند بطریهای شیشهای پیش از سال ۱۹۵۰ نزدیک به ۹۶ درصد بود. اما این نرخ تا دهۀ ۱۹۷۰ درمورد همۀ ظروف پسدادنی به زیر ۵ درصد سقوط کرده بود. یکبارمصرف بودن ظروف به این معنی بود که اجناس بیشماری که تعدادشان پیشتر قابلتصور نبود کمکم در گورستانهای زباله تلنبار میشدند. رالف الیاسن، مشاور علمی کاخ سفید، در اجلاس سازمان حفاظت از محیطزیست در سال ۱۹۶۹ با موضوع معضل فزایندۀ زبالهها ادعا کرد: «هزینههای اجتماعی جمعآوری، پردازش و دفع این اجناس تجزیهناپذیر گزاف است».
بهدنبال این موضوع، نوعی واکنش علیه فرهنگ استفاده از اجناس دورریختنی بهطورکلی، و پلاستیک بهطور اختصاصی، شبیه آنچه امروزه میبینیم شکل گرفت. نیویورک تایمز در سال ۱۹۶۹ گزارش کرد که «بهمنی از زباله و مشکلات دفع زباله اطراف کلانشهرهای کشور در حال شکلگیری است که وضعیت بحرانی قریبالوقوع
آن میتواند با بحرانهای فعلی آب و هوایی برابری کند» و مشکل زبالهها را تا ردۀ مسائل زیستمحیطی روز بالا ببرد. در سال ۱۹۷۰، دو ماه پیش از نخستین جشن «روز زمین» نیکسون، رئیسجمهور آمریکا، اظهار تأسف کرد بهخاطر رواج «روشهای جدید بستهبندی با استفاده از موادی که تجزیه نمیشوند» و شکایت کرد از اینکه «ما اغلب چیزی را که یک نسل پیشازاین ذخیره کردهایم دور میریزیم». در سال ۱۹۷۱ شهر نیویورک برای بطریهای پلاستیکی مالیات وضع کرد، در سال ۱۹۷۳ کنگرۀ آمریکا قانون ممنوعیت همۀ ظروف یکبارمصرف را به شور گذاشت و در سال ۱۹۷۷ ایالت هاوایی بطریهای پلاستیکی را کلاً ممنوع کرد. نبردی علیه پلاستیک به راه افتاده بود و در آن برهه به نظر میرسید میتوان پیروز این میدان شد.
از همان ابتدا، صنعت پلاستیک بهشدت با همۀ قوانین پیشنهادی مبارزه کرد. دادگاه عالی ایالتی قانون مالیات بر بطریِ شهر نیویورک را، در همان سالی که وضع شد، در پی دادخواهی انجمن صنعت پلاستیک که مدعی بودند رفتاری غیرعادلانه است، لغو کرد؛ قانون ممنوعیت بطریهای پلاستیکی در هاوایی در سال ۱۹۷۹ بهدنبال دادخواهی مشابهی از طرف یک شرکت فروش نوشیدنی در یک دادگاه منطقهای لغو شد؛ بحث ممنوعیت ظروف یکبارمصرف در کنگره نیز پس از آنکه لابیگران ادعا کردند این کار به مشاغل تولیدی آسیب خواهد زد به سرانجام نرسید.
ائتلافی نهچندان قوی از شرکتهای فعال در زمینۀ نفت و مواد شیمیایی، در کنار تولیدکنندههای نوشیدنی و بستهبندی، نوعی استراتژی دوبخشی در پیش گرفتند که توانست برای یک نسل در کاهش احساسات ضدپلاستیکی موفق عمل کند. در بخش اول این استراتژی مسئولیت زبالهها از شرکتها به مصرفکنندگان منتقل شد. شرکتهای مروّج بستهبندیهای یکبارمصرف، که در این میان میلیونها بستۀ پلاستیکی ساخته بودند، مدعی شدند بهجای سرزنش آنها باید افراد وظیفهنشناس را مشکل واقعی بدانیم. نمونۀ بارز این استدلال را در سال ۱۹۶۵ در سرمقالۀ یکی از مجلات آمریکایی صنعت بستهبندی با تیتر «تفنگ آدم نمیکشد» میبینیم که بهجای تولیدکنندگان به سرزنش «آشغالبریزهایی که با طبیعت ما بدرفتاری میکنند» میپردازد.
شرکتهای درگیر با پلاستیک و دیگر بستهبندیهای دورریختنی برای کمک به جاانداختن این پیام به تأمین مالی گروههای غیرانتفاعی مشغول شدند که مسئولیت مصرفکنندگان را در افزایش آشغال پررنگ نشان میدادند. یکی از این گروهها با نام «آمریکا را زیبا نگه داریم»۳ (بهاختصار کیایبی) که در سال ۱۹۵۳ تأسیس شد و از طرف شرکتهایی مثل کوکاکولا، پپسی، داو کمیکال و موبیل حمایت مالی میشد، صدها آگهی تبلیغاتی به نمایش گذاشت. مثلاً شعار پویش این گروه در روز زمین ۱۹۷۱ این بود: «افراد آلودگی را شروع میکنند، اما نمیتوانند متوقفش کنند». این سازمان همچنین گروههای مدنی و اجتماعی محلی را برای ساماندهی پاکسازیها و رسیدگی به معضل زبالهها که «رسوایی ملی» خوانده میشد به کار گرفت.
این کار مزیتهایی داشت، اما در اوایل دهۀ ۱۹۷۰ نگرانی درمورد وابستگیهای گروه کیایبی به صنایع گروههای طرفدار محیطزیست، مانند سییِرا کلاب و آیزاک والتون لیگ، همچنین سازمان حفاظت از محیطزیست آمریکا را مجبور کرد دیگر به این گروه مشاوره ندهند. در سال ۱۹۷۶، روزنامهها گزارش کردند که راسل ترین، رئيس سازمان حفاظت از محیطزیست آمریکا، یادداشتی اعتراضآمیز منتشر کرده است که در آن ادعا میشود حامیان صنفیِ گروه کیایبی در راستای تضعیف قوانین ضدآلودگی تلاش میکنند.
معرفی آشغال بهعنوان نوعی کوتاهی شخصی تجربهای بسیار موفق بود. در سال ۱۹۸۸، عکس مارگارت تاچر، درحالیکه در پارک سنت جروم جلوی دوربین آشغال جمع میکند، نگرش عمومی آن زمان را بهخوبی منعکس میکند. او به خبرنگاران گفت: «این تقصیر دولت نیست، بلکه تقصیر افرادی است که دانسته و از روی بیملاحظگی آشغال میریزند». واضح بود که او در این کیفرخواست کسانی را که در همان ابتدای کار پلاستیک تولید میکنند یا میفروشند از قلم انداخته است.
زبالههای پلاستیکی که در ساحل جزیرۀ کریسمس آیلند استرالیا جمع شده است. عکس: دانیلا درشِرل، گتیایمیجز.
بخش دوم استراتژی صنایع برای کاهش نگرانی عمومی دربارۀ آلودگی عبارت بود از پنهان کردن اهمیت موضوع پشت ایدهای نسبتاً نو به نام بازیافت خانگی. در دهۀ ۱۹۷۰، گروههای طرفدار محیطزیست و سازمان حفاظت از محیطزیست در حال بررسی این ایدۀ جدید بودند که بهمنظور حل مشکل زبالههای فزایندۀ مصرفکنندگان میتوان بازیافت- مفهومی آشنا در نمونههای بزرگی مثل خودروها، ماشینآلات و ضایعات فلزی – را تا سطح جوامع کوچکتر گسترش داد.
صنایع بستهبندی و نوشیدنی بهسرعت این باور را جا انداختند که بازیافت میتواند محصولاتشان را از گورستانهای زباله دور نگه دارد. شرکت کوکاکولا در سال ۱۹۷۱، پیش از رایجشدن بطریهای پلاستیکی، بخشی از نخستین انبارهای دنیا برای بازیافت زبالههای خانگی مانند شیشه و آلومینیوم را در نیویورک تأمین مالی کرد.
صنعت پلاستیک نیز مشی مشابهی در پیش گرفت و ادعاهای بزرگی دربارۀ قابلیتهای بازیافت محصولاتش مطرح کرد. در سال ۱۹۸۸، انجمن صنفی صنعت پلاستیک «شورای راهکارهای مدیریت پسماند جامد» را با هدف ترویج بازیافت پلاستیک در شهرها تأسیس کرد، با این ادعا که میتوان با راهکارهای این شورا ۲۵ درصد از بطریهای پلاستیکی را تا سال ۱۹۹۵ بازیافت کرد. در سال ۱۹۸۹، شرکتهای آموکو (استاندارد اویل سابق)، موبیل و داو شرکت ملی بازیافت پلیاستایرن را تشکیل دادند که او نیز مدعی بود تا ۱۹۹۵ به همان هدف ۲۵درصدی خواهد رسید اما درمورد بستهبندی مواد غذایی. (در آن زمان شرکت موبیل تبلیغی در مجلۀ تایم منتشر کرد که ادعا داشت بستهبندیهای پلیاستایرنِ مواد غذایی در بحران زباله قربانی و بلاگرداناند نه مشکل و راهحل این بحران «بازیافت بیشتر» است). در سال ۱۹۹۰ نیز گروه صنفی دیگری، شورای صنایع پلاستیک آمریکا، مدعی بود که تا سال ۲۰۰۰ پلاستیک «بیشترین مادۀ بازیافتشده» خواهد بود.
مشکل چنین پیشبینیهای نویدبخشی این بود که پلاستیک یکی از بدترین مواد برای بازیافت است. شیشه، فولاد و آلومینیوم را میتوان تقریباً بیشمار بار ذوب کرد، تغییر شکل داد و با آنها با همان کیفیت اولیه محصول جدید ساخت. اما پلاستیک با هر بار بازیافت تا حد معتنابهی از کیفیت میافتد. پس از بازیافت بطری پلاستیکی نمیتوان از آن بطری دیگری با همان کیفیت اولیه ساخت. پلاستیک بازیافتی تبدیل میشود به نخ لباس یا تختۀ مبل و سپس میتوان
از آن برای پرکردن جاده یا بهعنوان عایق پلاستیکی استفاده کرد و پسازاین مرحله دیگر بازیافتپذیر نخواهد بود. هر مرحله از بازیافت پلاستیک در اصل راهی یکطرفه بهسوی گورستان زباله یا اقیانوس است. رابرت هام، از مهندسان دانشگاه ویسکانسین، در سال ۱۹۹۲ با اشاره به محدودیت چیزهایی که میتوان از محصولات مصرفی پلاستیکی ساخت، گفت: «آیندۀ بازیافت پلاستیک هنوز هم معمایی سربسته است».
برای شرکتهایی که به بازیافت مواد پرسودتری، مانند آلومینیوم، مشغول بودند، بازیافت پلاستیک جذابیت تجاری اندکی داشت. در دهۀ ۱۹۸۰، وقتی معلوم شد بازیافت پلاستیک به صنعتی پررونق تبدیل نخواهد شد، بخش دولتی وارد عمل شد. بخش عمدۀ هزینههای بازیافت از طرف دولت تأمین شد و پلاستیکها با کامیونهای حمل زبالۀ خانگی به بیرون کشیده شدند، درحالیکه صنعت پلاستیک اجناس بیشتر و بیشتری به جامعه تزریق میکرد. پُل بی هنری، عضو کنگرۀ آمریکا، در سال ۱۹۹۲ در جلسۀ بررسی بازیافت ظروف گفت که صنایع پلاستیک «ادعا میکنند که مدافع بزرگ بازیافتند» درحالیکه «برنامههای بازیافت زبالههای کنار خیابان تقریباً همگی به یارانههای دولتی متکیاند». به عبارت دیگر، دولت گرفتار هزینههای دستوپاگیری شد که ادعاهای قبلی و اغراقآمیز این صنعت به بار آورده بود. عموم مردم نیز از اینکه کسی آشغالهایشان را جمع میکرد خرسند بودند. تا امروز، برخی کنشگران محیطزیست به کامیون زبالۀ خانگی «بازیافت امیدوارانه»۴ و سطلهای بازیافت را «جعبۀ جادویی» مینامند که احساس گناه مردم را تسکین میدهد، بیآنکه واقعاً کمک چندانی کرده باشد.
در این میان، تولید جهانی پلاستیک رشد پرشتابی داشته و از حدود ۱۶۰ میلیون تن در سال ۱۹۹۵ امروز به ۳۴۰ میلیون تن رسیده است. اما نرخ بازیافت هنوز هم بهطور وحشتناکی پایین است: هر سال کمتر از ۱۰ درصد همۀ پلاستیکهای آمریکا بازیافت میشود. حتی اگر نرخ بازیافت بهطور معجزهآسا بالا میرفت، میتوانستیم فقط تعداد محدودی کالا از پلاستیکهای بازیافتشده بسازیم، پس همیشه تقاضای بیشتری برای پلاستیک جدید خواهیم داشت. رونالد گایر، بومشناس صنعتی دانشگاه کالیفرنیا، که گزارش ۲۰۱۷ او با عنوان «تولید، مصرف و سرنوشت همۀ پلاستیکهای ساختهشده تاکنون»۵ بین سیاستگذاران آمریکا و اروپا مرجعی تحولساز شده است، به من گفت: «روزبهروز بیشتر متقاعد میشوم که بازیافت تأثیری در کاهش حجم پلاستیکهای دنیا ندارد».
هرچند اشتیاق عمومی به راهاندازی پویشهای ضدپلاستیک تا حدی از این تلقی ناشی میشود که مشکل پلاستیک سادهتر و حلشدنیتر از مشکل تغییرات اقلیمی است، ارتباط این دو مسئله با یکدیگر نزدیکتر از چیزی است که بیشتر مردم تصور میکنند. هفت مورد از ۱۰ تولیدکنندۀ عمدۀ پلاستیک شرکتهای فعال در زمینۀ نفت و گاز طبیعیاند؛ تاوقتیکه این شرکتها سوخت فسیلی استخراج میکنند، انگیزۀ بزرگی برای ساخت پلاستیک خواهند داشت. گزارش ۲۰۱۶ مجمع جهانی اقتصاد پیشبینی کرد که تا سال ۲۰۵۰، ۲۰ درصد از همۀ نفتهای استخراجی در سراسر دنیا در ساخت پلاستیک مصرف خواهد شد. یوهانا کرام و مارتین واگنر اخیراً در مقالهای نوشتند: «درنهایت، آلودگی پلاستیکی بخش مشهود و ملموسی از تغییرات اقلیمیِ ساختۀ دست بشر شده است».
پارادکس پلاستیک یا دستکم دغدغۀ کنونی ما درمورد پلاستیک به این صورت است: با اطلاع از حجم مشکل تصمیم گرفتیم اقدامی انجام دهیم، اما هرچه بیشتر آن را پس زدیم، بیشتر خودش را مشکلی بیحدومرز و رامنشدنی نشان داد، مانند همۀ مسائل زیستمحیطی دیگری که نتوانستهایم حلشان کنیم. و در این میان به موانع یکسانی برمیخوریم: کسبوکارهای مقرراتناپذیر، دنیای جهانیشده و سبک زندگی ناپایدار خود ما.
و مردم همچنان میخواهند با پلاستیک مقابله کنند. باید هم بخواهند. برخلاف همۀ ناملایمتها، شاید جنبش ضدپلاستیک موفقترین پویش جهانی زیستمحیطی باشد که از بدو قرن حاضر تاکنون شکل گرفته است. اگر دولتها به تعهداتشان پایبند باشند و جنبشْ شتاب خود را حفظ کند، اثربخش خواهد بود. استیو زینگر، تحلیلگر شرکت آمریکایی وود مکنزی، به من گفت: «کار بزرگی است. بهخصوص امسال احساسات ضدپلاستیکی مصرفکنندگان شدیدتر شده است. شرکتها مجبور خواهند شد الگوهای کسبوکار خود را با واقعیتهای جدید ممنوعیتهای پلاستیکی سازگار کنند». او همچنین گفت که تولیدکنندگان نفت با افت تقاضا مواجه خواهند شد.
این همان روی مثبت پارادوکس پلاستیک است. اگر پلاستیک نمونۀ کوچک همۀ مشکلات زیستمحیطی ماست، آنگاه طبق همین منطق، راهکارهایش نیز نمونه خواهد بود. در همین چند سال، شواهد علمی دربارۀ آسیبهای زیستمحیطی ناشی از پلاستیک مردم را به نظم و ساماندهی بیشتر ترغیب کرده، دولتها را به اعمال مقررات واداشته و حتی توجه شرکتهای بزرگ سوختهای فسیلی را نیز جلب کرده است. در سوپرمارکتها خریدکنندگان کمتر درخواست بستهبندی کردند و در عرض یک سال شرکت نفت و گاز بیپی پیشبینی کرد که تا سال ۲۰۴۰ تولید نفت این صنعت روزانه ۲ میلیون بشکه کاهش خواهد یافت. دغدغۀ ما دربارۀ پلاستیک به رسمیت شناخته شده است. در نبرد بزرگترِ تغییرات اقلیمی، واکنش علیه پلاستیک ممکن است پیروزی کوچک اما نیروبخش و الگویی برای اقدامات آتی باشد.
این یعنی باید بپذیریم که مشکلات چقدر باهم مرتبطاند: باید بدانیم که پلاستیک مشکلی مجزا نیست که بتوانیم از زندگیمان دورش کنیم، بلکه مشهودترین محصول مصرف افسارگسیختۀ ما در نیمقرن گذشته است. این چالش هرچند بسیار بزرگ و بیحدومرز است، وقتی پای صحبت ریچارد تامسون نشستم، اقیانوسشناسی که اصطلاح میکروپلاستیک را ابداع کرد، او را خوشبین دیدم. گفت: «در ۳۰ سال گذشته، هیچوقت این اندازه همگرایی بین دانشمندان، دنیای کسبوکار و دولت وجود نداشت. فرصتی واقعی برای حل این معضل پدید آمده است».